محمد صلّى اللّه عليه و آله تبليغ كننده رسالت الهى با كمال امانت
محمد ( ص ) خاتم پيامبران ، حيات بخش اصول و قوانين سازنده انسانى و روشنگر راه ورود انسانها بر « حيات معقول » بمنزله وجدان پاك همه افراد
[ 148 ]
و جوامع بشرى در گذرگاه تاريخ براى هميشه ميباشد . بهمين جهت دامنه تبليغ رسالت او بر خلاف تصور برخى از محققان درباره عقايد و ايدئولوژى محدود به چارچوبه محيط خود در دورانى معين ، نيست . آن عده از انسانهائى كه در مكتب اسلام و به رهبرى پيامبر اكرم ( ص ) تربيت شدهاند ، انسانهاى رشد يافته تمامى قرون و اعصار محسوب ميشوند . كدامين جامعه و تمدنى را تصور ميكنيد كه على بن ابيطالب ( ع ) پرورده مكتب اسلام و تربيت شده پيامبر نتواند در آن جامعه و تمدن بعنوان مرد شماره يك از نظر شايستگى و دارا بودن بهمه عظمتها و ارزشهاى انسانى تلقى نشود ؟ اگر جسارتى به خود داده و بگوئيم : دورانى فرا خواهد رسيد كه جوامع روى زمين يا حداقل يك جامعه در كره خاكى پيدا خواهد شد ، كه همه آنان از نظر گسترش دانش و عظمت خواستهها و هدفگيرىها و تسلط بر جهان هستى ، بصورت فرشتههايى در خواهند آمد كه حتى اندك اشتباهى را مرتكب نخواهند گشت ، نادانى از ميان آنان رخت بر خواهد بست ، هيچ خواسته غير عقلانى نخواهند داشت . هيچ دردى ناگوار بشريت را زجر نخواهد داد . آيا على بن ابيطالب پرورده محمد ( ص ) در چنين مدينه فاضلهاى بعنوان مرد شماره يك از نظر عظمت انسانى تلقى نخواهد گشت ؟ آيا ميتوان جامعهاى را تصور كرد كه از نظر مدنيت و منطق عالى روابط اجتماعى و در عالىترين مرحله از رشد و تكامل قرار بگيرد و امثال ابوذر غفارى در چنان جامعهاى بخطا برود و نتواند خود را با آن جامعه تطبيق بدهد . بطور كلى ، از مجموع مطالعه درباره هويت و مختصات اساسى انسانى و سرگذشتى كه در امتداد تاريخ از خود نشان داده است ، اين نتيجه را به دست آوردهايم كه اگر انسانى در هر موقعيت و شرايطى توانسته باشد ، استعدادها و ابعاد مثبت خود را درك كرده آنها را به فعليت برساند و يا در صدد به فعليت رساندن آنها بر آيد ، چنين انسانى ميتواند در همه جوامع و دورانها ، در بهترين « حيات معقول » آنها شركت كند ، بلكه از يك ديدگاه دقيقتر ميتوان گفت :
[ 149 ]
چنين انسانى ميتواند روشنگر الگوها و معيارهاى « حيات معقول » در هر جامعه و دورانى بوده باشد . جاى ترديد نيست كه اسلام چه در صدر اسلام به رهبرى خود پيامبر اكرم و چه بعد از آن ، در دورانهاى گوناگون و محيطهاى مختلف انسانهائى را كه نمونه عالى انسانيت بودهاند ، تربيت و به تاريخ تقديم كرده است .
اين يك سادهلوحى است كه ما عدم تأثر اكثريت چشمگير مسلمانهاى جغرافيائى از اسلام را ، دليل يا با اصطلاح بهتر بهانهاى براى نارسائى اسلام بدانيم .
عدالت و آزادى از آن حقايقى هستند كه قرنهاى متمادى است كه در همه جوامع و با همه شرايط مورد درك انسانها بوده ، هزاران دفاع كنندگان راستين در راه تحقق بخشيدن به آنها دست از همه لذايذ و سود شخصى شسته و بحيات خود پايان دادهاند . و هزاران مجلد كتاب و انواع بيشمار تحريك و ترغيب درباره آنها صورت گرفته است . با اينحال چه اندك است شماره افرادى كه از عدالت و آزادى واقعى برخوردار بودهاند ، اگر كمى افراد عادل و آزاد منش ، دليل نارسائى دو حقيقت مزبور بوده باشد ، محدوديت افراد تربيت شده واقعى اسلام نيز ميتواند دليل نارسائى خود اسلام بوده باشد . دلايل ديگرى نيز براى اثبات همگانى بودن دين اسلام در تمامى قرون و اعصار با نظر به اصول و احكام ساده و خردمندانه آن وجود دارد كه در تفسير بعضى از خطبههاى گذشته ، مطرح شدهاند . در خطبههاى آينده نيز در اين دلايل بررسىهايى خواهيم داشت .