آن كس از تهديد به جنگ مىهراسد كه از مرگ ميترسد
على ( ع ) و ترس از مرگ براى آن انسان كه زندگى تفسير شده و طعم « حيات معقول » را چشيده است چه باك از مرگ ؟ تهديد به جنگ آن كس را ميترساند كه از تصور مرگ لرزه بر اندامش ميفتد . و آن كس از وحشت مرگ ميلرزد ، كه يا به خور و خواب و خشم و شهوت اين زندگانى معمولى عشق بورزد ، يا رويداد مرگ براى او تلخ و دردآور باشد ، يا قلمرو پس از مرگ را نيستى محض بپندارد . يا زندگانى او آلوده به معصيت و انحراف بوده و احتمال مسئوليت و بقاى ابدى در ذهنش بوده باشد . همه ميدانند كه هيچ يك از اين امور درباره على بن ابيطالب ( ع ) صدق نميكند . چنانكه در خطبههاى بعدى خواهيم ديد اين شخصيت الهى از آغاز زندگى با چهره دلارام مرگ آشنائى داشته ، بارها آرزوى وصول به آن را اظهار نموده است . غذا و پوشاك و اخلاق فاضله و رياضتهاى سازنده او بر هيچ مورخى آگاه از شخصيت وى مخفى نبوده است . غذايى پائينتر از معمولى ، پوشاكى وصلهدار اخلاقى بر مبناى زهد و عرفان اسلامى مثبت . از طرف ديگر از زندگى خود كدامين شيرينىها را هدف قرار داده بود ، تا تلخى مرگ او را برنجاند ؟ اما قلمرو پس از مرگ ، هيچ جاى ترديد نيست كه على بن ابيطالب ( ع ) حيات
[ 38 ]
حقيقى را مطابق آيه شريفه وَ اِنَّ الدَّارَ الآخِرَةَ لَهِىَ الحَيَوانُ 1 ( حيات حقيقى تنها قلمرو آخرت است و بس ) ميدانسته و تعقيبش ميكرده است . با اينكه امير المؤمنين ( ع ) در سر تا سر زندگى اجتماعيش مخصوصا در دوران زمامداريش ،
مبارزه پىگيرى با حيوان صفتان مقام پرست و جاه دوست و عاشق ثروت و بطور كلى با همه خودكامگان داشته است ، دشمنان فراوانى در صدد انتقاد و اشكال تراشى بر همه شئون زندگى او بر آمده بودند ، ولى كمترين معصيت و خطائى از او نديدهاند . او با كمال اختيار از معصوميت كامل برخوردار بود . او ابديت را در همه لحظات زندگانى خود مشاهده ميكرد . آيا با اين اوصاف ميتوان گفت : كه ترساندن امير المؤمنين ( ع ) از مرگ امكان پذير بوده است ؟ احتمال ديگرى در جمله فوق وجود دارد و آن اينست كه بجهت شجاعت فوق العادهاى كه همه مردم از امير المؤمنين ( ع ) سراغ داشتند ، و بدانجهت كه ميدانستند او كمترين بيمى از مرگ به خود راه نميدهد ، لذا تهديد او را به جنگ يك امر بيهوده و مسخرهاى تلقى ميكردند . دو جمله آخرى در جملات مورد تفسير ميتواند علت هر دو تفسير بوده باشد . اما تفسير دو جمله ( من بر مبناى يقين از پروردگارم و بدون اشتباه در دينم حركت ميكنم ) با نظر به همه زندگانى امير المؤمنين عليه السلام محتواى دو جمله مزبور يكى از عناصر شخصيت امير المؤمنين عليه السلام است كه هيچ كس نميتواند ترديدى در آن داشته باشد .
درباره بصيرت و بينائى الهى امير المؤمنين ( ع ) و اينكه هرگز ترديدى در حق نداشته است و اينكه راهى را كه او براى خود انتخاب كرده بود ، صراط مستقيم بوده است ، در مجلد اول از اين كتاب از ص 226 تا ص 232 بحث شده است . و در همين مجلد عبارات ابن سينا را از ص 181 تا ص 183 درباره بينائى امير المؤمنين مطرح نموده مورد تحليل قرار دادهايم ، در عبارات ابن سينا
-----------
( 1 ) العنكبوت آيه 29
[ 39 ]
اين جملات وجود دارد : « لا جرم چون با ديده بصيرت عقل مدرك اسرار گشت ، همه حقايق را دريافت و ديدن حكم داد و براى اين بود كه گفت :
« لو كشف الغطاء ما ازددت يقينا » ( اگر پرده از روى جهان هستى برداشته شود ، بر يقين من افزوده نميشود ) .
اگر على بن ابيطالب عليه السلام حقايق عالم هستى را بىپرده نديده بود و اگر آهنگ كلى آن را نشنيده بود و اگر بمرحله والاى يقين درباره پروردگارش گام نگذاشته بود ، زندگى او از ناچيزترين رويدادش تا بزرگترين فعاليتهايش ،
از آن جديت حيرت انگيز برخوردار نبود .
او درباره جهان هستى چنان ميانديشيد كه يك روح آگاه درباره كالبدى كه وسيله رشد و تكامل او است . او همه ذرات و روابط آنها را در پهنه عالم وجود در جدىترين هدف ميديد . او انسانها را از ديدگاهى فوق يك دانشمند انسان شناس و يا يك فيلسوف جهان بين و يا يك اديب و شاعر و هنرمند حساس نظاره ميكرد . چگونگى جلوه انسان براى امير المؤمنين ( ع ) در سرتاسر نهج البلاغه و كردار عينى و طرز رابطه او با انسانها كاملا روشن است كه ما فوق ديدهاى معمولى متفكران حرفهاى بوده است . در جمله زير دقت فرمائيد :
من شما را براى خدا و شما مرا براى خود ميخواهيد . يعنى شما انسان را جاندارى مىبينيد كه در قلمرو طبيعت بوجود آمده ، لذت را ميخواهد ،
از آلام و ناگواريها فرار ميكند ، مقام و جاه را مىپرستد . خود را هدف و ديگران را وسيله تلقى ميكند . دانش و بينش و هر گونه امتيازى را كه به دست ميآورد در اشباع حس خود خواهىهايش به كار مىبندد . من انسان را جلوهگاهى از مشيت الهى و تجسمى از حكمت ربانى مىبينم . من او را بعنوان خليفة اللّه در روى زمين ميشناسم ، لذا از غلبه شئون پست حيوانى بر اين موجود سترگ رنج ميبرم و تا نفس دارم از غلطيدن او در علفزار پست ماديات جلوگيرى خواهم
[ 40 ]
كرد . اين نگرش درباره انسان يك نگرش علمى و فلسفى معمولى نيست ،
بلكه شهود الهى در هويت انسان است كه تا كسى به آخرين مرحله يقين نائل نگردد ، نميتواند از چنين نگرشى برخوردار گردد .
[ 41 ]