موقعيتى كه امير المؤمنين عليه السلام در حادثه عثمان براى خود انتخاب كرده بود
در كتاب نهج البلاغه در چند مورد ، مخصوصا در نامههايى كه امير المؤمنين عليه السلام به معاويه نوشته ، حادثه عثمان مطرح گشته است . از مجموع همه موارد چنين بر ميآيد كه امير المؤمنين نه در قتل عثمان شركت نموده است و نه به آن دستور داده و نه رضايتى به حادثه مزبور داشته است كه كمترين اسنادى به آن حضرت داشته باشد .
يكى از آن موارد كه موقعيت امير المؤمنين را با كمال صراحت روشن ميدارد ، خطبه سىام است كه در آن خطبه چنين آمده است : « اگر به كشتن عثمان دستور داده بودم ، قاتلش بودم ، اگر از قتل او جلوگيرى ميكردم ،
ياورش بودم . اما اگر كسى كه او را يارى كرده باشد نميتواند بگويد : من از
[ 22 ]
كسى كه او را تنها گذاشت و به كمكش نشتافت ، بهتر و شايستهترم . و كسى كه او را تنها گذاشت و كمكش نكرد ، نميتواند بگويد : كسى كه او را يارى كرد بهتر از من بوده است .
من وضع عثمان را در جملات مختصرى براى شما بيان ميكنم : او در امور اجتماعى مسلمانان استبداد ورزيد و اقوام خود را بر ديگر مسلمانان مقدم داشت و اين كار ناشايستهاى بود . شما مردم هم در باره او شتابزدگى كرديد داد و فرياد براه انداختيد و اين هم كار ناشايستهاى بود كه شما كرديد و براى خدا حكمى است در باره آن كسى كه استبداد ورزيد و طبقهاى مخصوص را به ديگر مسلمانان ترجيح داد و همچنين براى خدا حكمى است درباره شما شتابزدگان و فرياد بر آوران » جملات فوق با صراحت قاطعانه موقعيت مشخص امير المؤمنين را در قتل عثمان توضيح ميدهد . امير المؤمنين دستور به قتل نداده است ،
حتى كمترين كمك و تأييدى را براى قتل عثمان نميتوان به آنحضرت نسبت داد .
بلكه مطابق گفتههاى ابن ابى الحديد و ديگر صاحبنظران تاريخ اسلام ، چند بار به خانه عثمان رفته و يا عثمان به خانه امير المؤمنين آمده و آنحضرت راه و چاره مشكلات را به عثمان پيشنهاد كرده است و با اينكه مروان همواره همه چاره جويىهاى امير المؤمنين را درباره عثمان خنثى ميكرد ، باز آنحضرت در نهايت خير خواهى گام در اصلاح كار عثمان مينمود همچنين امير المؤمنين با محاصره كنندگان عثمان گفتگوها كرده و آنها را با وعده اصلاحى كه عثمان ميداد ، متفرق نموده است .
با اينحال كه امير المؤمنين عدم تأثير نصايح خود را به عثمان احساس ميكرد ، باز با تحريك عوامل انسانى كه زندگى امير المؤمنين ( ع ) را رهبرى ميكرد ، دست از فعاليت خير خواهانه بر نميداشت . در بعضى از جملات نهج البلاغه كه در خطبههاى آينده تفسير خواهيم كرد ، امير المؤمنين دستهاى خود را پاكترين دستها از خون عثمان گوشزد فرموده است .
[ 23 ]
توضيح جملات فوق را در تفسير خطبه سىام مطرح خواهيم كرد . اكنون مىپردازيم به تفسير دو جمله مورد تفسير :
امير المؤمنين ميفرمايد : « سوگند به خدا ، نه انحرافى از من ديدهاند كه آن را بر من بگيرند و نه ميان من و خودشان عدالت را حاكم قرار دادهاند » اين پيمان شكنان كه كشته شدن عثمان را بهانهاى براى بدست آوردن زر و زور و تزوير براه انداختهاند ، نتوانستهاند كمترين كار ناشايستهاى از من در حادثه عثمان بگيرند . اين پيمان شكنان و پيروانشان كه در اين حركات و تدبيرها و تحريكهاى ضد مردمى هوش و استعدادهاى خود را به كار مياندازند و از هيچ نكته سنجى و ريزهكارىها براى موجه جلوه دادن ادعاى خود غفلت نميورزند و فروگذارى نميكنند ، اگر اندك دخالتى اگر چه غير مستقيم از امير المؤمنين در حادثه عثمان ميديدند ، آنرا مدرك قرار داده داد و فرياد مستند براه ميانداختند .
تنها مستمسك بىاساس كه معاويه و ديگر عشاق مقام و جاه و خودپرستان از خدا بيخبر بدست گرفته بودند ، اين بود كه آنانكه در قتل عثمان شركت كردهاند ،
پيرامون امير المؤمنين عليه السلام را گرفتهاند اولا ميان شركت كنندگان و ناراضيان تفاوت بسيار وجود دارد . كسانى كه پيرامون امير المؤمنين عليه السلام بودند ، گروه ناراضيان از عثمان بودند ،
نه شركت كنندگان در قتل او . البته ناراضيان از روش زمامدارى عثمان اكثريت بسيار چشمگير از همه جوامع اسلامى بود ، نه تنها هواداران امير المؤمنين ( ع ) ثانيا امير المؤمنين عليه السلام بارها پاسخ قانع كننده و منطقى به آن مستمسك داده بود ، ولى پيمان شكنان و كجروان گوش شنوائى به منطق و قانون نداشتند .
امير المؤمنين ميفرمود : اين يك مسئله قضايى و مربوط به پديدهاى جنائى است ، حل و فصل و داورى درباره اين پديده را خود شما را با اخلالگرى و ايجاد اغتشاش به تأخير مياندازيد . يعنى خود شما كه خون عثمان را بهانه كردهايد ،
موجب به هدر رفتن خون او هستيد ، زيرا از يكطرف ميگوئيد ما مجازات
[ 24 ]
قاتلان عثمان را ميخواهيم ، از طرف ديگر جوامع اسلامى را ميشورانيد ،
دستهبندىها و حزب بازىها براه مياندازيد و جوامع اسلامى را به روز سياه مىنشانيد . ميتوان گفت : با نظر به مقصودى كه پيمان شكنان و معاويه در نظر داشتند ، هرگز حاضر نبودند كه امير المؤمنين قاتلان حقيقى عثمان را بگيرد و آنان را محاكمه و به جزاى خود برساند ، زيرا دستهايى كه چه بطور مستقيم و چه غير مستقيم آلوده به خون عثمان گشته بود ، يا حد اقل رضايت به كشته شدن عثمان داشتند ، همان كسانى بودند كه غائله بيعت شكنان و منحرفان را برپا كرده بودند . به اضافه اينكه مجموع گفتار و كردار و سوابق پيمان شكنان و منحرفان بخوبى اثبات ميكند كه آنان از دادگرى و ناساز شكارى امير المؤمنين در اجراى حق و محو ساختن باطل بوحشت افتاده بودند و آنان در صدد تشخيص قطعى قاتلان عثمان كه خود تا پيش از حادثه ميگفتند : « اقتلوا نعثلا قتل اللّه نعثلا » ( بكشيد اين نعثل را [ عثمان را به يك مرد يهودى ريش دراز تشبيه ميكردند ] خدا نعثل را بكشد ) نبودهاند . اگر مدعيان پيمان شكن ميخواستند داستان عثمان را بطور منطقى و اسلامى واقعى حل و فصل نمايند ميبايست موقعيت حقيقى امير المؤمنين را در برابر آن حادثه ، عادلانه تجزيه و تحليل ميكردند . آنان هرگز ،
به چنين كارى نپرداختند . توضيح بيشترى در داستان عثمان را در خطبهها و نامههاى آينده مطرح خواهيم كرد . در همين خطبه در جملات بعدى صراحت بيشترى به موقعيت امير المؤمنين در برابر داستان عثمان و رابطه آن داستان با پيمان شكنان آمده است كه بقرار زير است : 10 11 ، 12 خون عثمان و انّهم ليطلبون حقّا هم تركوه و دما هم سفكوه [ آن نابخردان ] حقى را از من مطالبه ميكنند كه خود ، آن را از بين بردهاند و خونى را از من ميخواهند كه خود آنرا بر زمين ريختهاند .
[ 25 ]