ما در شناخت و تفسير و تحليل تمدنها ، هم بازيگريم هم تماشاگر
درباره شناخت تمدن اسلامى ، مانند شناخت ديگر تمدنها و فرهنگها ،
مختصات ديدگاههاى مكتبى و عقيدتى پيش ساخته كاملا مؤثر بوده است ، لذا بنظر مىرسد اگر ما رنگ آميزى انديشهها و عقايد را در درك و تفسير و تحليل تمدنها كه مستند به عوامل درون ذاتى و برون ذاتى است ، ناديده بگيريم ،
تحقيقات ما درباره اين موضوع با اهميت از تاريخ نگرى و تاريخ نگارى و ابراز آرمانهاى شخصى خود تجاوز نخواهد كرد . اين جمله را كه آلفردنورثوايتهد درباره تحقيقات گيبون در تاريخ ميگويد : « گيبون درباره سقوط و اعتلاى امپراطورى رم تحقيقات قابل توجهى انجام داده است ، ولى عينك »
[ 170 ]
« قرن نوزدهم بر چشمانش » ميتوان بر اغلب تحقيقات در جهانشناسى و انسان شناسى تعميم داد . در بيان تفكيك « شيئى و رويداد براى خود » و « شيئى و رويداد براى ما » كه از زمان فارابى و شايد پيش از او مورد توجه قرار گرفته است ،
يكى از زيباترين و رساترين جملهاى كه سراغ داريم ، همانست كه نيلز يوهر فيزيكدان دانماركى از لائوتسه نقل كرده است : « ما در نمايشنامه بزرگ وجود ،
هم بازيگريم هم تماشاگر » .
براى توضيح اين اصل كه ميتوان گفت : براى ارزيابى معرفتهاى ما فوق العاده داراى اهميت است ، بايد اين اصل را كه از نظر « معرفت شناسى » فوق العاده اهميت دارد ، مورد بحث مشروح قرار بدهيم . ما براى روشن شدن اين اصل نخست مبانى زير را مطرح ميكنيم :
1 واقعيت اشياء و رويدادها با قطع نظر از درك و تعقل ما وجود دارد ،
به خلاف ايده آليستها كه واقعيت اشياء و رويدادها را يا معلول درك و تعقل مىدانند و يا ملاك وجود واقعيت را درك و تعقل تلقى مىكنند . اين مسئله مشروحا در فلسفه مطرح شده است . ما در اين بحث كارى با آن مباحث نداريم ، تنها اين مسئله را كه واقعيت اشياء و رويدادها با قطع نظر از درك و تعقل ما وجود دارد ، به عنوان اساسىترين اصل مىپذيريم .
2 نوعى از بازيگرى و موضعگيرى وجود دارد كه هرگز قابل اجتناب نيست و آن عبارتست از عوامل درك و هدفگيرى ما در جهان هستى [ 1 ] 3 خواسته اصلى ما در معرفت تماشاگرى است ، يعنى ما انسانها بطور جدى ميخواهيم معرفت اشياء را آنچنانكه هستند بدست بياوريم ، و كمترين
[ 1 ] در آيهاى از قرآن مجيد چنين آمده است :
وَ تَرىَ الْجِبالَ تَحْسَبُها جامِدَةً وَ هِىَ تَمُرُّ مَرَّ السَّحابِ ( النمل آيه 88 ) ( و تو اى پيامبر كوهها را مىبينى و گمان مىكنى كه آنها جامد و ساكناند ، در حاليكه آنها مانند ابر در حركتند ) .
[ 171 ]
دخالتى از عوامل برون ذاتى و درون ذاتى كه بر واقعيت اضافه يا از آن منها مىكند صورت نگيرد . يعنى ما ميخواهيم مثلا تمدن ايران باستان يا تمدن مصر ، يا تمدن بيزانس را آنچنانكه واقعيت داشتهاند ، درست مانند اينكه بخواهيم نور را از نظر فيزيكى محض بشناسيم ، درك كنيم ، نه آنچنانكه موضعگيرى خاص ما در اين دوران اقتضاء ميكند و نه با دخالت دادن آرمانها و عقايدى كه در باره اجتمع و طرز زندگى آن داريم ، و پس از اين دريافت واقع بينانه اصول ثابت و رويدادهاى موقت را از يكديگر تفكيك نموده براى پيشبرد حيات تكاملى جامعه از اصول ثابته و سازنده بهره بردارى نمائيم .
4 اين خواسته ما از ناحيه دو نوع عوامل درونى و برونى در معرض محدوديت قرار ميگيرد . بعنوان مثال درون ذاتى ، آن محقق كه درباره طبيعت بشرى بد بين است ، مانند ماكياولى بدون ترديد نمىتواند اين عينك را از ديدگان خود در تفسير و تحليل و شناخت تمدنها كنار بگذارد ، بالعكس كسى كه طبيعت بشرى را نيكو مىداند و خوش بين به طبيعت بشرى است ، نتايجى را كه از دلايل خود خواهد گرفت ، مخالف نتايج محقق بدبين خواهد بود . و مثال عامل برون ذاتى ، مانند چگونگى اجتماعى كه بررسى كننده تمدنها در آن زندگى مىكند .
5 اين اصل كه نتيجه سه اصل فوق است ، چنين است كه معرفت بشرى چه بخواهد و چه نخواهد ، آگاهانه يا نا آگاهانه تركيبى از بازيگرى و تماشاگرى مىباشد .
6 بازيگرى كه عبارت است از دخالت عوامل درونى و برونى در شناخت اشياء و رويدادها به دو قسمت مهم تقسيم مىگردد :
قسمت يكم بازيگرىهاييكه از جبر طبيعت ناشى ميگردد ، مانند كوچك ديدن اجسام از مسافت دور ، و دايره نمودن پنكه برقى در حال حركت سريع ،
با اينكه آنچه كه واقعيت دارد سه شاخهاى در حال حركت سريع است . اين
[ 172 ]
بازيگرىها اگر چه معرفتهاى مختلف و متضاد را نتيجه مىدهند ، اما با توجه به موقعيتهاى گوناگون ناظران ، آن اختلاف و تضاد نه تنها كشنده و تزاحم مضر بر معرفت و حيات انسانها نمىباشند ، بلكه بهترين وسيله براى شناخت چهرههاى گوناگون واقعيت از ديدگاههاى متنوع ميباشد . [ 1 ] قسمت دوم بازيگرىهايى است كه از خواستهها و آرمانها و اصول پيش ساختهاى كه ناظر آنها را پذيرفته است ، سرچشمه ميگيرد . اين نوع بازيگريها و موضعگيريها مستند به عوامل گوناگون است . لازم است كه ما با مقدارى از اين عوامل آشنا شويم :
عامل يكم توجيهات درون ذاتى : مقصود از درون ذاتى آن نيست كه ذات آدمى بدون تماس با واقعيات عينى موضع مخصوصى بر خود ميگيرد ،
زيرا واقعيت ذات آدمى داراى هيچگونه موضعگيرى ويژهاى قاطعانه نيست بلكه مقصود رسوب تدريجى پديدههايى از جهان عينى در درون است كه استعداد پذيرش آنرا در درون داشته و با گذشت زمان و تقويت يافتن بوسيله شرايط و مقتضيات ديگر ، بصورت عامل فعال در آمده ، شخص ناظر را آگاهانه يا ناآگاهانه توجيه مىكند [ 2 ] بعنوان مثال : شخصى را فرض كنيم كه در دوران جوانى پديده
[ 1 ] در جملهاى كه به پيامبر اكرم ( ص ) نسبت داده شده است ، فرموده است :
رب ارنى الاشياء كما هى ( خداوندا ، اشياء را آنچنانكه هستند بر من بنمايان ) مولانا جلال الدين موضوع موضعگيرى و بازيگرى را در چند مورد از مثنوى آورده است از آنجمله :
اى خدا بنماى تو هر چيز را
آنچنانكه هست در خدعه سرا
چونكه برگردى و سر گشته شوى
خانه را گردنده بينى آن توئى
در داستان سنگ و اعرابى چنين نتيجه مىگيرد :
چيست اين كوزه تن محصور ما
و اندر آن آب حواس شور ما
اى خداوند اين خم و كوزه مرا
در پذير از فضل اللّه اشترى
[ 2 ] بهمين جهت است كه دين اسلام تقويت و رشد شخصيت را بوسيله تعليم و تربيتهاى صحيح ، از اصول اساسى خود قرار داده است ، زيرا هيچ راهى براى جلوگيرى از عينكها و بازيگرىهاى اختيارى جز تقويت و رشد شخصيت وجود ندارد .
[ 173 ]
لذت براى او با اهميت جلوه مىكند ، در جريان ارتباط با طبيعت و انسانها و رويدادهاى گوناگون ، عوامل لذت پيرامون او را فرا ميگيرد ، در مطالعاتى كه مىكند با فلسفه اپيكور آشنا مىشود ، مقدمات كتاب اصول قوانين بنتام هم كه درباره لذت و الم بحث مشروحى دارد سطوح روانى او را اشغال مىنمايد . تدريجا پديده لذت جوئى بصورت يك عامل فعال در سطوح روانى او دست بكار مىگردد . اهميت اين لذتجوئى در درون شخص مفروض گاهى بقدرى شدت پيدا مىكند كه فرماندهى شخصيت را در هر دو بعد معرفتى و عملى بدست مىگيرد . و بطور ملموس يا غير ملموس دست بكار مىشود .
مسلم است كه چنين شخصى نه تنها در تفسير تمدنها پديده لذتجوئى را بعنوان عامل اساسى معرفى خواهد كرد ، بلكه طبيعت آدمى را با همين پديده تفسير خواهد نمود . همچنين است سودجوئى و خودخواهى كه امثال توماس هابس و ماكياولى را به خود جلب كرده عينك خاصى را به چشمان آندو زده است كه هرگز آن را كنار نخواهند گذاشت ، مگر پيشآمدهاى محاسبه نشدهاى كه گاهى سر راه متفكران را ميگيرد و مسيرشان را عوض مىكند ، مانند تغيير مسير فلسفى كه اوگوست كنت بجهت عشقى كه به كلوتلد دووو پيدا كرد و نرمش و ظرافت مخصوصى در بينشهاى فلسفى او بوجود آورد . همچنين تغيير مسير حكيم سنائى غزنوى و دهها امثال اينان .
عامل دوم پذيرش از محيط و اجتماع ايدهها و عقايدى كه فضاى جامعهاى را فرا گرفته است ، اين ايدهها و عقايد كه از نمودهاى درون ذات است ، معمولا افراد جامعه را تحت سلطه خود ميگيرد و در هر دو شكل ملموس و غير ملموس در معرفت و عمل افراد تأثير مىگذارد . البته اين عامل بطور مطلق محكوم نيست ، بلكه اگر از طرف ناظر مايهگذارى و تشديد نشود ، و قدرت درست انديشيدن را از ناظر نگيرد ، بالاخره نه تنها ضررى به واقع جوئى و واقعيابى نمىزند ، بلكه مفيد و سازنده هم مىباشد .
[ 174 ]
6 آيا راهى براى از بين بردن يا تقليل بازيگرى و موضعگيرى تا حداقل وجود دارد ، يا نه ؟ و اگر وجود دارد آن راه را مىتوان پيش پاى همه هموار ساخت ؟
در مبحث پيشين موقعيكه بازيگرىها را به دو قسمت مهم تقسيم كرديم ،
ملاحظه كرديم كه قسمت اول عبارتست از بازيگرىهائى كه ناشى از جبر طبيعت انسان و موضع گيريهاى او است . قسمت دوم عبارتست از بازيگرىهاى ناشى از خواستهها و آرمانها و اصول پيش ساختهاى كه ناظر در جهان عينى آنها را پذيرفته است . با در نظر گرفتن اين تقسيم ، آيا مىتوانيم براى هر يك از دو قسمت تا آنجا كه ممكن است راهى را در نظر بگيريم كه بتواند يا بازيگريهاى ما را از بين ببرد و معرفت ما محصول محض تماشاگرى و دريافت خود واقعيات بوده باشد و يا حداقل بازيگريهاى ما را تا حداقل تقليل بدهد ؟