آزادى وسيلهايست براى بدست آوردن كمال
براى توضيح بيشتر درباره تفاوت ميان آزادى محض و آزادى معقول ،
سه موضوع را بايد از يكديگر تفكيك كنيم . اين سه موضوع عبارتند از :
1 رهائى 2 آزادى 3 اختيار رهائى عبارت است از برداشته شدن زنجير و قيد و بندى كه به دست و پاى آدمى پيچيده و از حركت و فعاليت دلخواه مانع است . رهائى از زندان ، از اطاق دربسته ، از تعهدى كه كرده است و رهائى از عوامل مختلفى كه توجيه كننده وضع روانى و حقوقى و سياسى است ، انواعى از رهايىها است كه برطرف شدن انواعى از زنجير و قيد و بند را نشان ميدهد . در حقيقت رهائى تنها منتفى شدن محدوديتى است كه آدمى را در خود ميفشارد . و اما اينكه وضع انسان رها شده پس از رهائى چيست ؟ بستگى به اين دارد كه عوامل درونى و برونى او چه پيش خواهد آورد .
آزادى آن وضع روانى است كه بيان كننده قدرت انتخاب يكى از راههايى است كه در پيش پاى شخص آزاد گسترده شده است ، در حقيقت آزادى يك پديده مثبت است كه حق انتخاب و قدرت برگزيدن راهى را دارد كه شخص آزاد ، در پيش ميگيرد . متفكران معمولى و مردم متوسط و آنانكه آرمان زندگى را در اشباع « ميخواهم » هاى آدمى ميدانند ، آزادى را بزرگترين موفقيت در زندگى تلقى نموده ، درباره آن ، از ديدگاه هدفى مىنگرند . از قرن نوزدهم به اينطرف چه كتابها كه در بزرگداشت اين پديده و انواع و عوامل و نتايج آن ننوشتهاند و چه قلمفرسائىها و سخنرانىهاى آتشين كه دربارهاش انجام ندادهاند و ميتوان گفت :
اين پديده آزادى بحدى در افكار متفكران قرن نوزدهم و بيستم ، بزرگ
[ 224 ]
و با ارزش جلوه كرده است كه تا حد يك رؤياى بهشتى و مقدسترين مقدسات بشرى مورد تمجيد قرار گرفته است . و ميتوان گفت : حتى جملات برجستهاى كه به شكل كلمات قصار از مغز متفكران آزاديخواه روى كاغذها نقش بسته است ، ميتواند بصورت چند مجلد كتاب در آيد . درباره آنچه كه در تعظيم آزادى گفته شده است ، هر چه بگوئيم و بنويسيم ، كم است .
با اينحال اندك متفكرانى بودند كه تحت تأثير آن هياهو و جار و جنجالها قرار نگرفته و از خود مىپرسيدند كه بسيار خوب ، آزادى همان است كه اين حماسه سرايان درباره آن ميگويند و اين پديده داراى همان سبكى لذت و مفيديت است كه آنان تشخيص دادهاند ، با اينحال اين لذت و احساس سبكى و مفيديت ، نتيجه دو عامل است ، يكى رهايى است كه عبارتست از منتفى شدن زنجير و قيد و بند ، دوم احساس قدرت و حق انتخاب راهى كه بوسيله پديده آزادى انجام خواهد گرفت . بنابر اين ، آزادى مرحلهايست كه ميان دو موقعيت رهائى از زنجير گذشته و انتخاب راه بعدى است .
هيچ فرد عاقل و خردمندى در روى اين پل ننشسته و نخواهد نشست و هيچ انسان آگاه تنها به احساس اينكه او آزاد است ، قناعت نخواهد ورزيد ، زيرا آزادى نه خوردنى است و نه آشاميدنى و نه ساختمانى است كه قابل سكونت باشد ،
لباس هم نيست ، مقام و علم و زيبائى و قدرت بثمر رسيده هم نيست ، بلكه اين يك پديده روانى است كه دارنده آن ، احساس خوشى و شخصيت مينمايد .
و خود او بهتر از همه ميداند كه خود اين احساس بدون اينكه يك امتياز داراى نمود عينى و داراى اثر طبيعى بوده باشد ، تنها عامل لذت تكيه بر شخصيت و انتخاب راه دلخواه مرحله بعديست . در نتيجه بايد بگوئيم : اين احساس و موقعيت پل و وسيله بسيار مناسب و با ارزش است براى انسانى كه ميخواهد موقعيت او در زندگانى مستند به خويشتن بوده باشد . براى روشن شدن اين مسئله مثالى را در نظر بگيريم : دو فرد را در نظر ميگيريم :
[ 225 ]
فرد يكم پس از رسيدن به رشد جسمانى و فكرى همه ساليان عمرش همواره در حال احساس آزادى سپرى شده است و چنين فرض كنيم كه عوامل محيط طبيعى و اجتماعى هم مانع عمل آزادانه او نبوده است ، چنانكه در افراد قدرتمند قابل تصور است ، ولى اعمال و گفتار او جز در راه اشباع خواستههاى پست حيوانى و تورم بخشيدن به خود طبيعى ، نبوده است و يا به فرض بسيار بعيد بهمان احساس آزادى و قدرت بر انتخاب قناعت ورزيده ، همه حركات و تكاپوى قوانين و پديدههاى طبيعت و تلاش انسانها را گهوارهاى تلقى نموده روى آنها خوابيده است .
فرد دوم از آغاز زندگى تا پايان آن ، در ميان حلقههاى زنجير عوامل جبرى درون و برون بسته شده است ، تنها در يكى از ساليان عمرش و در يكى از روزها ساعتى از آن حلقههاى زنجيرى عوامل جبرى رها شده در حال احساس آزادى كارى مثبت در راه رشد موجوديت خود يا بنفع ديگران انجام داده ، بار ديگر زنجير عوامل جبرى تا پايان عمر او را در خود فشرده است .
تفاوت ميان اين دو فرد ، از نظر ارزش انسانى ، تفاوت ميان هستى و نيستى است . اين كه گفتيم : تفاوت ميان هستى و نيستى است ، طنزگوئى و شوخى و خيال بافى نيست ، بلكه حقيقتى است كه تنها براى آشنايان با معناى جبر و آزادى قابل درك و پذيرش است . اكنون به اين نتيجه رسيدهايم كه آزادى بمعناى قدرت و حق انتخاب يكى از چند راهى كه پيش پاى آدمى گسترده است ، يا انتخاب انجام كار و ترك آن ، اگر چه با نظر به فشار جبرى كه آدمى را ميكوبد ، نمايش هدفى دارد ، ولى از همان لحظه كه آزادى نصيب انسان ميگردد ، كاملا ارزش وسيلهاى دارد كه تنها براى انسانهاى هشيار قابل درك است . احساس آزادى مطلق بعنوان هدف ، شاخهاى از جنون است .
اختيار عبارت است از بكار بردن آزادى در راه بدست آوردن آنچه كه خير و كمال است و ميتوان گفت : اختيار پديدهايست كه آزادى را به نتيجه
[ 226 ]
معقول رسانيده و به ثمر رسيده است . توضيح اينكه تعريف اختيار عبارت است از « نظارت و سلطه شخصيت بر دو قطب مثبت و منفى كار ( كردن و نكردن ) و اعمال آن سلطه در راه وصول به موقعيتى والاتر » با در نظر گرفتن اين تعريف براى اختيار است كه ميتوان فرق ميان رهايى و آزادى محض و اختيار را درك كرد .
امتياز فوق العاده عالى اختيار در اينست كه داراى هر دو ارزش وسيلهاى و هدفى است ، يعنى در عين حال كه اختيار وسيله منظور ميشود ، داراى ارزش هدفى عالى است ، زيرا كسى كه بمرحله عالى اختيار رسيده است ، اگر چه كارى هم انجام نداده است ، بدانجهت كه شخصيت او تمايل به خير و كمال دارد و آماده نظارت و سلطه بر دو قطب مثبت و منفى كار با اعمال سلطه در راه وصول به موقعيتى بالاتر است ، لذا يك فعاليت دائمى و مستمر در درون خود دارد كه ميتوان آن را نيت خير و فعال نيز نامگذارى كرد . ارزش دوم ارزش وسيلهايست ، اختيار كه از فعاليتهاى بسيار عالى شخصيت است ،
جنبه وسيلهاى پيدا مىكند و هدفى كه در پرتو آن قابل وصول ميگردد ، استناد كامل به شخصيت انسانى دارد و ميتواند بگويد : اين كار را كه كردم يا آن كار را كه ترك نمودم ، با عامل رو به خير و كمال شخصيت انجام دادم .
انسانهائى كه بعنوان بنيانگذاران تمدن وارد عرصه فعاليت ميگردند ،
هم خود آنان بايد از اين اختيار بهرهمند بوده باشند و هم زمينهاى را كه براى يك تمدن انسان محورى به وجود ميآورند ، بايد بتواند عوامل تقويت اين پديده والا را به وجود بياورد . همچنين در شناخت تمدنهاى اصيل ، شناسائى اينكه بنيانگذاران يك تمدن و انسانهائى كه در قلمرو آن زندگى كردهاند ،
چه مقدار از اختيار برخوردار بودهاند .
[ 227 ]