تحليل و انتقاد از تفكرات سياسى ماكياولى
بدانجهت كه در سر تا سر نهج البلاغه با حقايق و واقعياتى مخالف تفكرات ماكياولى روبرو ميشويم [ 1 ] ، و بدانجهت كه از دورانهاى اوليه بروز دولتها تاكنون ، سياستمداران معمولى و حرفهاى آگاهانه يا ناآگاه با كميتها و كيفيتهاى مختلف ، روش ماكياولى را پيش گرفته و با توسعه روابط اجتماعى ، ميان جوامع و شيوع استثمار و سلطهگرى قدرتمندان ، اين روش را توسعه ميدهند ، لذا مجبوريم كه تفكرات سياسى ماكياولى را مورد تحليل قرار داده و انتقاداتى را كه بر آنها وارد است ، مطرح نمائيم :