تلاش اينان براى برگرداندن ستم و انحرافات به جامعه است
كسى كه دو حركت متضاد دادگرانه و بيدادگرانه در تاريخ را مورد توجه
[ 19 ]
قرار ندهد و آن دو را به شوخى بگيرد ، حق اظهار نظر در سر گذشت بشرى را ندارد ،
اين يك حقيقت است كه :
رگ رگست اين آب شيرين و آب شور
در خلايق ميرود تا نفخ صور
مولوى تا هوا پرستى و خود خواهى وجود دارد ، تا حق گرايى و درك انسان محورى وجود دارد ، دو حركت متضاد ادامه خواهد داشت . راد مرانى در تلاش و تكاپو و استهلاك حيات در بوجود آوردن « حيات معقول » كه خود و ديگران را اجزائى از آهنگ اعلاى هستى تلقى ميكنند ، اگر هيچ وسيلهاى براى گريه و اندوه نداشته باشند ، بر تاريكى و سقوط ديگران ميگريند و در اندوهها فرو ميروند . دستى براى كندن ريشههاى بيدادگرى دارند و دستى ديگر براى كاشتن بذرهاى عدل و داد . اگر دريغ و تأسفى بخورند ، بر گذشت ساليان عمر نيست ،
بلكه براى پايمال شدن حقى از ناتوانان است . در عقيده آنان اگر معشوق واقعى آدمى كه « حيات معقول » است ، تحقق پيدا كرده ادامه خواهد يافت چه باك از سپرى شدن روزها و شبها .
در غم ما روزها بيگاه شد
روزها با سوزها همراه شد
روزها گر رفت گور و باك نيست
تو بمان اى آنكه جز تو پاك نيست
مولوى در مقابل اين راد مردان كه هدف اعلاى زندگى و حكمت نهايى تحرك هستى را در درون كالبدهاى ناچيزشان دارند ، تبهكارانى نابخرد نيز زندگى را اشغال نمودهاند كه چونان خفاشان دشمن آفتاب و آفتاب گونهها بوده هدف و آرزوئى جز گسترش ظلمات جور و ستم ندارند . اين بيشرمان حتى گاهى به آن رادمردان دلسوزىها سر ميدهند رادمردانى با آفتابشان اين نابكاران كار افزا از نور و نوريان ميگريزند ، همانند آن موش كه زير خاكها را ميكند و هر گاهى كه به روزنهاى برسد كه روشنائى از آن ميتابد ،
[ 20 ]
به سرعت و شدت گريز از مرگ ، به لابلاى ظلمانى همان خاكها ميگريزد . اگر جامعهاى به وسيله فداكارى رهبرانش فضاى خود را پاك و روشن سازد ، اين ظلمت پرستان براى آلوده ساختن و تاريك نمودن فضاى جامعه در خود مىپيچند و به جان كندن مىافتند . اين اصل را هم فراموش نكنيم كه همواره درجه سقوط و پليدى انسانهاى ويرانگر و بت پرست ، با عظمت و طهارت راد مردانى كه رويارويشان قرار گرفتهاند ، تعيين ميگردد . براى شناخت درجه وقاحت و پليدى پيمان شكنان حكومت على بن ابيطالب ( ع ) ، جز شناخت مقام والاى على در عظمت و نورانيت و طهارت ، مورد نياز نيست .
شما اى ابوذرها و شما اى على گونهها ، دست از نور افشانىهاى خود بر نداريد ، براى نور افشانى شما از عوعو سگ صفتان پيمان شكن چه باك
زانكه از بانگ و علالاى سگان
هيچ وا گردد ز راهى كاروان ؟
مه فشاند نور و سگ عوعو كند
هر كسى بر طينت خود مىتند
چونكه سركه سركگى افزون كند
پس شكر را واجب افزونى كند
مولوى جوامع بشرى سخت نيازمند نور افشانىها و دادگسترىهاى شما است ،
شما كه در تكاپو و فداكاريهاى خود ، گام به ما فوق معاملهگرىها گذاشتهايد ،
شما كه از زندان تاريك لذت پرستى و خود خواهى آزاد و از صفت الهى اختيار بهرهمنديد ، شما كه در پيش راندن كاروان انسانهاى تشنه كمال ، از هيچ كوشش و تلاشى فرو گذارى نمىكنيد ، چه بيمى از بازى بازيگران صحنه حيات پست خود محوران داريد ، آنان پيش از آنكه شمشير احيا كننده شما بر تاركشان فرود آيد ، مشغول بريدن رگهاى تعقل و وجدان خويشند . آنان دست از سركه ريختن بر شيشه سكنجبين تكامل كه شما در دست داريد ، بر نخواهند داشت ،
شما كه نميتوانيد آن شيشه را بر زمين زده و آنرا بشكنيد ، عسل و شكر بيشترى در آن شيشه بريزيد ، آرى :
[ 21 ]
رگ رگست اين آب شيرين و آب شور
در خلايق ميرود تا نفخ صور
شما بكوشيد تا جانهاى آدميان را كه آن پست صفتان بيشرم ميدان بازى و زور آزمائى خود قرار دادهاند از دست آنان بگيريد . اين كشاكش تا هر كجا كه ادامه يابد و هر اندازه هم كه قدرت پست صفتان رذل بيشتر از شما باشد ، حق و حقيقت كه اصل بينادين هستى است ياور شما است و همه قدرتها و ابزار تاخت و تازها ، چون كفهاى ناپايدارى هستند كه چندى ميتوانند روى آن حق و حقيقت را بپوشانند ، ولى در از بين بردن آن ناتوانند . يك موج ، آرى تنها يك موج ضعيف كه در دلهاى همه انسانهاى آگاه تاريخ سر ميكشد ، ميتواند آن كفهاى ناپايدار و بىاساس را از روى حقيقت بر اندازاد و راهى نيستى نمايد . 8 ، 9 و اللّه ما انكروا علىّ منكرا و لا جعلوا بينى و بينهم نصفا ( سوگند بخدا ، نه انحرافى از من ديدهاند كه آنرا بر من بگيرند و نه ميان من و خودشان عدالت را حاكم قرار دادهاند )