آنجا كه پيمان شكنان انداختن جرمى بگردن انسان مبرا را وسيلهاى براى ارتكاب جرمى ديگر قرار ميدهند
اينست شهادت راستگوترين مرد تاريخ ، اين است شهادت كسى كه راستگوترين انسانها يعنى ابوذر غفارى يكى از شاگردان مكتب او بشمار ميرود .
آرى ، اينست شهادت امير المؤمنين على بن ابيطالب كه عدالت و صدق و خلوصش همه دوران زندگيش را در آشوبها و غائلهها فرو برده بود . او چنين شهادت ميدهد : آن نابخردان حقى را از من مطالبه ميكنند كه خود آنرا از بين بردهاند و خونى را از من ميخواهند كه خود آنرا بر زمين ريختهاند .
بايد همه انسانهاى جوامع را در يكجا جمع نموده ، از آنان بپرسيم كه آيا كسى را راستگوتر از امير المؤمنين كه در رديف پيشوايان فوق الطبيعه است ، سراغ داريد ؟ آيا كسى را گريزانتر از امير المؤمنين از جاه و مقام و ثروت و دغل بازى بنام سياستگرى شنيده يا ديدهايد ؟ نه هرگز ، سوگند به حق و حقيقت راستگوتر از امير المؤمنين و گريزانتر از او از جاه و مقام و ثروت و دغل بازى در تاريخ ديده نشده است .
حال كه چنين است ، اگر شهادت و گفتار اين نمونه بارز انسانيت ، مشكوك تلقى شود ، شهادت و گفتار چه كسى قابل ترديد نخواهد بود بنظر ميرسد هيچ يك از هوشياران و خردمندان آن دوران كه از داستان و سرگذشت زمامدارى عثمان اطلاعى داشته است ، حتى احتمال آلوده شدن دست امير المؤمنين به خون عثمان را هم در ذهن خود خطور نداده است . با يك تجزيه و تحليل ساده در ادعا و فعاليتهاى پيمان شكنان و معاويه از پشت پرده ، بخوبى اثبات ميشود كه مقصر قلمداد كردن امير المؤمنين مبنائى بود كه آن نابخردان ميخواستند رياست و زمامدارى خود را روى آن استوار كنند .
يعنى جرمى را بگردن يك انسان مبرا بيندازند تا مرتكب جرم و جنايتهاى رياست پرستى شوند .
[ 26 ]
13 ، 14 ، 15 فلئن كنت شريكهم فيه فانّ لهم نصيبهم منه و لئن كانوا ولّوه دونى فما التّبعة الاّ عندهم و انّ اعظم حجّتهم لعلى انفسهم ( اگر من در ريختن خون عثمان با آنان شركت ورزيدهام ، سهمى از خون او گريبانگير آن نابخردان است و اگر خود متصدى كشتن عثمان بودهاند ،
قصاص قتل پايگير خود آنان است . و بزرگترين دليل كه مياورند ،
به ضرر خودشان ميباشد ) .
شما اين مسئله را پيش ميكشيد كه ميبايست من شب و روز در خانه عثمان مىنشستم هر كس كه حمله ميكرد جلو او را ميگرفتم و شمشيرش را مىشكستم ، و چون اين كار را نكردم ، پس شريك خون او هستم اى پيمان شكنان و اى سر دسته منحرفين از حق ، اى معاويه ، مگر شما آن روزها و شبها كه عثمان در محاصره بود ، بخواب رفته بوديد ؟ مگر شما عثمان را نميشناختيد ؟ مگر شما تسليم زمامدارى او نگشته بوديد . آيا اطلاع داشتيد كه در پيرامون خانه عثمان چه ميگذرد ؟ شما كه امروز خونخواهى او را دستاويز قرار دادهايد و خود را صاحبنظر و داراى نفوذ در اجتماع اسلامى معرفى ميكنيد ، به چه علت با محاصره كنندگان به گفتگو ننشستيد و آنانرا متفرق نساختيد ؟ شما كه از نفوذ خود در آن حادثه بزرگ استفاده نكرديد ، در كدامين حادثه اين نفوذ و خيرخواهى شما بكار خواهد رفت ؟ مگر من چند بار بخانه عثمان براى حل مشكل و متفرق ساختن محاصره كنندگان نرفتم ؟ مگر همه كوششها و چاره جوئىهاى مرا همدست و همداستان شما مروان بباد فنا نداد ؟ اگر نشكستن شمشير حمله كنندگان در آنروز كه كار از كار گذشته بود ، دليل دخالت من در قتل عثمان بوده است ، سهم شما در قتل عثمان اگر زيادتر از سهم من نباشد ، كمتر نيست . اگر هم انصاف بورزيد و مسئوليت ابديت را بپذيريد و قبول كنيد كه خود شما قهرمانان حادثه عثمان هستيد ،
[ 27 ]
پس نتايج آنرا هم خود به عهده بگيريد . اينست معناى آن جمله كه ميفرمايد « و بزرگترين دليلى كه ميآورند بر ضرر خودشان ميباشد » 16 ، 17 يرتضعون امّا قد فطمت و يحيون بدعة قد اميتت ( آنان از پستانى مىمكند كه آنانرا از شير خود بريده است و بدعتى را زنده ميكنند كه مرده است )