اگر تن به پستىها ندهيد بهر حال برنده خواهيد بود
ملاك پستى در جملات فوق دو موضوع تعيين شده است : موضوع يكم احساس ذلت و خوارى در موقع تذكر به آن . موضوع دوم انگيزه بودن براى گمراهى و فريب مردم رذل و اصل نشناس . عامل احساس ذلت و خوارى اعم از آن است كه معرفت خود شخص بوده باشد كه با توجه به فطرت پاك و اصول عالى انسانى كه در درون خود در مييابد ، آن صفت يا كار را پست مىبيند و يا اصول و قوانين تثبيت شده در اجتماع ، آن صفت يا كار را پست معرفى مينمايد . و اما انگيزگى براى گمراهى و فريب مردم رذل و اصل نشناس ،
بدانجهت است كه آنان با ديدن رذالتها و پستىها در ديگر افراد ، به رفتار و صفات تبهكارانه خود بيشتر تكيه ميكنند و براى توجيه تباهىهاى خود ، شيوع و رواج رفتار و صفت خود را در ميان مردم ، دليل ميآورند . پستى و رذالت آن نيست كه از همه امتيازات زندگى محروم بمانى ، اگر اين محروميت معلول كارهاى اختيارى تو نباشد . پستى و رذالت در آن گمنامى نيست كه جامعه
[ 53 ]
فاسدترا از موقعيت حقيقى خود بر كنار نمايد و حتى دودمانت هم ترا نشناسند و بجاى نياورند .
پستى و رذالت آن نيست كه قدرتمندان حيوان صفت همه حقوق زندگى ترا پايمال نمايند و پس از تلاش براى بدست آوردن حق خويش ، شب با شكم گرسنه و تن بىپوشاك سر روى خشت گذارى و در خواب پر تشويش فرو روى .
در آنهنگام كه قهر و غلبه خودخواهان زورگو ميخواهند دانش و بينش و هنر ترا خنثى كنند يا وسيلهاى براى اجراى قدرت خود قرار دهند و تو مقاومت بورزى و در راه حفظ شخصيت و ارزشهاى انسانى ، شديدترين ناگواريها را تحمل نمائى و بجهت ناتوانى از همه حقوق حيات خود ساقط گردى ، رذل و فرومايه نيستى ، بلكه بالعكس ، تو در اين حالات در اوج ايده آل اعلاى حيات بپرواز در آمدهاى . زيرا اين توئى كه در برابر هجوم يغماگران و عوامل نابود كننده شخصيت ، از منطقه شخصيت خود پاسدارى نموده و با تمامى سر بلندى و افتخار در پيشگاه شخصيتت كه جلوهاى از جمال و جلال الهى را در خود دارد قرار گرفتهاى .
همچنين محدوديت در استعدادها و نارسائىهاى عضوى و زبونى و ساير ناتوانىهايى كه بهيچ وجه ارتباطى با آزادى و اختيار آدمى ندارد ، بلكه در مسير قوانين جبرى طبيعت و عوامل اجبارى محيط ، آدمى را محدود ميسازد ،
دليل فرومايگى و پستى و رذالت نيست ، زيرا نه انسان آگاه با توجه خويش و ديگران به اينگونه محدوديتها ، احساس پستى و رذالت ميكند و نه بدسيرتان تبهكار ميتوانند اينگونه محدوديتها را تكيهگاه نابكارىهاى خود قرار بدهند .
پس كسانيكه در اين زندگانى دنيوى با فطرت پاك و با ابزار عضوى و روانى كه دارند ، در مجراى كار و كوشش متناسب موجوديت خود قرار گرفته و مرتكب تباهىهاى اختيارى نميگردند ، از دو حال خالى نيست :
يا در وضع آنان دگرگونىهايى پيدا ميشود كه در نتيجه آنها برتريهايى به
[ 54 ]
دست ميآورند ، و با همان فطرت و خلوص و صميميت به فعاليت مىپردازند ،
و يا با همان وضعى كه دارند ، گام به پايان زندگى گذاشته و رخت از روى خاك بزير خاك مىبندند ، در هر دو حال ، در قمار زندگى بردهاند و خسارتى نديدهاند . 11 ، 12 ، 13 ، 14 و كذلك المرء المسلم البرىء من الخيانة ينتظر من اللّه احدى الحسنيين :
امّا داعى اللّه فما عند اللّه خير له ، و امّا رزق اللّه فاذا هو ذو اهل و مال و معه دينه و حسبه ( همچنين انسان مسلمان كه برى از خيانت است ، به انتظار يكى از دو نتيجه نيكو از عنايات خداوندى نشسته است : يا دعوت الهى كه او را به پيشگاه ربوبيش بخواند و آنچه خدا براى او آماده كرده است بهتر از همه چيز است و يا رزق خداوندى كه روزگارش بهبود مييابد و رفاه و آسايش مالى و خانواده نصيبش مىسازد و با اينحال دين و شئون شخصيتىاش محفوظ مانده است ) .