شمشير در دست انسان نشناسان خود محور
در برابر آن طبيبان شاگرد حق ، گروه ديگرى نيز در امتداد تاريخ شمشير به دست گرفته بر سر آدميان فرود ميآورند . اينان چه كسانى هستند و شمشيرشان داراى چه هويتى است ؟ اگر مقدارى از روانشناسى بهرهمند بوده باشيد ،
و اگر عينك تيز بينى از آگاهىهاى ظريف درونى بديدگان خود بزنيد و لحظاتى
[ 34 ]
چند در چشمان اين شمشير پرستان ضد بشر خيره شويد ، بشرط آنكه با اين خيره شدن ، درون پر از عشق به خون و لجن و رگههاى آب باريك را كه براى نمايش انسان بودنشان ، از ديگران گرفته و به درون خود ريختهاند ، نشورانيد كه آن رگههاى آب باريك با آن لجنها و لختههاى خون مخلوط شود و شما را به اشتباه بيندازد ، و در حال كاملا طبيعى چشمان آنان را تماشا كنيد ، خواهيد ديد كه نگرش آنان به انسانها ، با نگاهى كه بر شنهاى بيابان مياندازند ، هيچ تفاوتى ندارد . اگر ديدگان آنان را در حال اشباع غريزه خودخواهى كه در آن حال دست به شمشير خونريز بردهاند ، تماشا كنيد ، در آن ديدگان جولانى شبيه به جولان مردمك ديده كسى خواهيد ديد كه در حال انزال است . براى دفاع از يك غلطى كه مرتكب شده است يا دفاع از يك بشرى كه وسيله تنازع او در بقا بوده است ، حاضر ميشود جهانى را به آتش و خون بكشد . اما از انصاف نگذاريم و اين اندازه بر همه بشريت بد بين نشويم ، آنچه كه واقعيت دارد ، اينست كه اكثريت شمشير بدستها به اين درجه از پليدى و ضديت با بشريت سقوط نمىكنند ، بلكه آنان معمولا جان و حيات را نميشناسند . تا به اهميت آن دو پى ببرند . اگر آنان را بحال خود بگذارند و تا حدودى از تعليم و تربيت بر خوردارشان بسازند ،
جانهاى آدميان را در منطقهاى ممنوع الورود احساس ميكنند . ولى اين ممنوعيت در نظر آنان بآن استحكام نيست كه انسان شناسان انسان محور درباره منطقه جانهاى آدميان پذيرفتهاند . تخيلات بىاساس و احساس تزاحم و عشق به گسترش دامنه خود و علاقه به نام و نشان و باز كردن موقعيت چشمگير در جامعه و ايدههاى غلط و امثال اين عوامل است كه شمشير كشيدن را براى اكثريت شمشير بدستان تجويز و توجيه مينمايند .
چنانكه اگر همين عوامل مقتضى صلح و آشتى باشند ، بصورت قهرمانان صلح و صفا در ميآيند .
آرى با خيالى صلحشان و جنگشان
با خيالى نامشان و ننگشان
[ 35 ]
جنگ خلقان همچو جنگ كودكان
جمله بيمعنى و بىمغز و مهان
مولوى يك قطعه ادبى زيبا از هوگو را كه در تفسير و نقد و تحليل مثنوى مجلد دوم هم آوردهايم ، در اينجا ميآوريم ، اين قطعه توصيفى مناسب درباره شمشير بارگان بدست ميدهد :
« ششهزار سال است كه مردم جهان به آدمكشى مشغولند . . . آسمان پهناور هر ساله پيامبرانى بصورت گلهاى زنبق و آشيانهاى زرين پرندگان براى مردم جهان ميفرستد تا آنانرا به صلح و محبت بخواند . اما اين پيام مهر اثر جنون را از دلهاى هراسناك مردم جهان بيرون نميبرد ، زيرا ديرى است كه بزرگترين عشق مردم روى زمين ، آدمخوارى و خونريزيست . ديرى است كه فرح بخشترين نواى موسيقى ملل شيپور جنگ است . ديريست افتخار بصورت كابوسى موحش در آمده است كه سوار بر ارابه كوه پيكر خود ميگذرد و مادران بينوا و فرزندان خورد سالشان را زير چرخهاى سنگين خود خورد ميكند . امروز خوشبختى ما بسيار مشكل پسند شده است زيرا رضايت آن وقتى بدست ميآيد كه مردمان بگويند : « برويم و بميريم » حالا ديگر براى جلب خوشبختى تنها بايد لب بر شيپور جنگ نهاد . همه جا برق پولاد ميدرخشد و همه جا دود و آتش بر ميخيزد . ديگر مردمانى كه دسته دسته از پى كشتار هم روانه ميدانهاى آدمكشى ميشوند ، براى روشن كردن ظلمتكده روح وسيلهاى جز آن ندارند كه شعله توپهاى جنگ را بر افروزند . اينهمه تنها بخاطر جاه طلبى بزرگان قوم صورت ميگيرد كه آنها هنوز ما را در خاك نكرده بر سر گورمان تجديد عهد مودت ميكنند و در آنهنگام كه كالبد ما در دل گور تيره خاك ميشود و در ميدانهاى جنگ شغالان و لاشخوران سراغ گوشتهايى را ميگيرند كه شايد با استخوانها باقى مانده باشد ، اين آقايان بهم سلام ميگويند .
اين وضع دنياى امروزى ما است ، دنيائى است كه در آن هيچ ملتى
[ 36 ]
نميخواهد ملت ديگر را همسايه خويش ببيند ، زيرا آنها كه بقاى حكومتشان بسته به ادامه حماقت ما است هر روز بيش از روز پيش حس خشم و كين را در روح ما ميدمند و به آتشى كه خود افروختهاند ، دامن ميزنند اين يك نفر روسى است ،
زود او را بكش و مغزش را بكوب اين ديگرى كروآت است ، چرا معطلى ؟
آتش كن براى چه ؟ براى اينكه لباسش سفيد است . اين آدم را بدست خودم ميكشم و با دلى آسوده بخانه بر ميگردم . زيرا اين مرد جانى است و جنايتش اينست كه در آن سوى رود رن بدنيا آمده است رو سباخ ، واترلو ، انتقام امروز ديگر انسان مست باده خونريزى و جنگ است . شعورى جز براى قتل عام و ويرانى در خويش سراغ ندارد . شايد كنار سايبانى نشستن و از آب چشمهاى گوارا نوشيدن و زير درختى سر سبز مشغول رؤيا شدن و يا دل در بند عشق سپردن همه لذت بخش باشد ، اما براى بشر امروزه آنچه لذت بخش تراز اين جمله است ، لذت برادركشى است . همه جا مردمان تبر در ريشه جان يكديگر نهادهاند و به دنبال هم تپهها و ماهورها را در مىنوردند و همه جا همراه سواران وحشت و هراس كه چنگ در يال اسبها زده در تاخت و تازند . . .
در اين هنگام سپيده دم از فراز دشت و دمن سر برميزند و پيام اميد و روشنائى ميدهد . اوه راستى چقدر شايان تحسين است كه نوع انسان در آندم كه مرغ سحر نغمه سرائى آغاز ميكند ، همچنان سرگرم كينه مرگبار خويش باشد » اكنون كمى هم بخنديم ، بخنديم به آن تهديد و توصيهاى كه پيمان شكنان به امير المؤمنين فرستاده بودند ، ما نميدانيم ، اين تهديد و توصيه ، خود آن حضرت را هم جدىترين قيافه انسانى را دارا بوده ، خندانده است يا نه ؟
تهديد پيمان شكنان چنين بوده است كه اى على ، زود باش و فورا تسليم خواستههاى خود خواهانه و احمقانه ما باش و گرنه آماده پيكار و نبرد باش ضمنا توصيه خير خواهانهاى براى شما ميفرستيم و آن اينست كه در برابر حوادث و رويدادهاى خونبار جنگ شكيبا و بردبار باش اين تهديد و توصيه به چيست ؟
[ 37 ]
و از كيست ؟ و به كيست ؟ 27 ، 28 ، 29 ، 30 ، 31 هبلتهم الهبول ، لقد كنت و ما اهدّد للحرب و لا ارهب بالضّرب و أنّى لعلى يقين من ربّى و غير شبهة من دينى ( من تاكنون در زندگىام تهديد به جنگ نميشدم و از زد و خود بيمى بخود راه نميدادم . من بر مبناى يقين از پروردگارم و بدون اشتباه در دينم حركت ميكنم . )