موضوع دوم
احتمال ميرود : در جمله مورد تحليل از اينكه « انسان موجوديست سياسى » اين نتيجه گرفته شده است كه « و طبعا فاسد و شرور و خود خواه خلق شده است » البته اين مقدمه و نتيجه را از ديدگاه تشنگان شراب
[ 197 ]
قدرت ، معكوس هم ميتوان كرد ، باين ترتيب : چون انسان طبعا فاسد و شرور و خودخواه خلق شده است ، لذا موجوديست سياسى . اگر اين موضوع را ماكياولى قبول كرده باشد و حقيقتا انسان را با چنان طبيعتى كه در جمله فوق گفته شده است ، بشناسد ، بحث و تحليل و انتقاد از تفكرات وى اگر چه اين تفكرات صدها مجلد كتاب را اشغال كرده باشد ، بيهوده است ، زيرا محتويات آن صد مجلد كتاب ، يك سخن دارد و آن اينست كه انسان طبعا شرور و خود خواه و فاسد خلق شده است . اين يك سخن هم يك پاسخ بيش ندارد و آن اينست كه طبيعت انسان با مشاهدات بسيار فراوان در گذرگاه تاريخ و با بررسى بيطرفانه در هويت او يا با طبيعت بيطرف از خير و شر آفريده شده است ، يا با طبيعتى كه داراى هر دو استعداد است ، بوجود آمده است . قرآن نظر دوم را آورده است :
وَ نَفْسٍ وَ ما سَوَّاها فَاَلْهَمَها فُجُورَها وَ تَقْواها 1 ( سوگند به نفس انسانى كه آفريده و تنظيمش نموده و استعداد انحراف و استقامت را در او بوديعت نهاده است . )