كدامين هدف كدامين وسيله را توجيه ميكند ؟
براى توضيح اين مسئله و پاسخ آن ، مجبوريم معناى هدف و وسيله را و لو بطور اختصار بدانيم :
هدف عبارتست از آن مطلوب كه به نوعى از انواع ضرورتها و مفيديتها در زندگى آدمى دخالت داشته باشد و اين مطلوب چنان در دسترس نباشد كه انسان به مجرد اراده ، آنرا به دست آورد : خاصيت ديگر هدف اينست كه بجهت مطلوبيتى كه دارد ، نخست اراده و اشتياق و تصميم را در انسان به وجود ميآورد ، سپس آدمى را براى بدست آوردن وسائلى كه وصول به آنرا امكانپذير ميسازد ، تحريك مينمايد .
وسيله عبارت است از هر چيزى كه وصول به هدف را ممكن و ناتوانى هاى انسان را از رسيدن به آن مرتفع ميسازد .
تبصره 1 بدانجهت كه مطلوبيت اشياء با نظر به موضعگيرىها و موقعيتهاى گوناگون بسيار مختلف است ، لذا هدف بودن اشياء يك امر كاملا نسبى ميباشد .
2 هيچ واقعيتى در جهان عينى و درون ذاتى وجود ندارد كه با علامت خاص هدف بودن يا وسيله بودن مشخص گردد . اين تقسيم پذيرى بر مبناى مطلوبيت و تأثير اشياء در وصول به آن مطلوب استوار است ، لذا اين انسان است كه با نظر به دانستهها و خواستههايش ، چيزى را هدف و چيز ديگرى را وسيله قرار ميدهد ، چنانكه ممكن است واقعيتى كه امروز براى يك انسان هدف جلوه كرده است ، مانند دانستن محض ، فردا براى او وسيلهاى براى عمل صحيح تلقى گردد . و بالعكس امروز واقعيتى براى يك انسان وسيلهاى تلقى ميگردد ، مانند دانستن ،
[ 212 ]
ولى با دگرگونشدن خواستهها يا اطلاعات ديگر همان دانستن براى او هدف جلوه ميكند . بنظر ميرسد عموم مردم درباره دو مفهوم هدف و وسيله دريافتهاى صحيحى بدست آورده آگاهانه يا ناآگاه ، واقعيتها را بر آن دو تقسيم نموده ارزش هر يك از آن دو را بجاى ميآورند [ 1 ] .
3 هنگاميكه يك واقعيت وسيله قرار ميگيرد ، ضرورت بقاء و مطلوبيت ذاتى خود را از دست ميدهد و از ديدگاه شخص هدفگير در معرض تصرف و تغيير يافتن و حتى نابود شدن در راه وصول به هدف واقع ميگردد . مثلا آن موادى كه براى تبديل به سيمان ، در دست كسى كه سيمان را ميخواهد ،
دگرگون ميگردند . موجوديت آب براى آبيارى درختان و آشاميدن جانداران و انسانها ، مورد صرف نظر قرار ميگيرد ، نه اينكه آب معدوم ميشود ، بلكه
[ 1 ] بهمين جهت است كه ميگوئيم : ملاك هدف يا وسيله بودن يك واقعيت اينست كه انسان از چه موقعيتى با آن واقعيت رابطه برقرار ميكند و آن انسانى كه حقيقتى را هدف و حقيقتى ديگر را وسيله تلقى مينمايد ، در چه مرحلهاى از رشد شخصيت است . مولانا جلال الدين اين ملاك را در يك بيت چنين گفته است :
گر چه مقصود از كتاب آن فن بود
گر تواش بالش كنى هم ميشود
فرض كنيد همه مغزهاى بزرگ بشرى يك قرن تلاش كنند و مقصودشان اين باشد كه همه دانشهاى مفيد براى بشريت را در يك مجلد كتاب جمع كنند . معلوم است كه چنين كتاب فرضى چه ارزشى را خواهد داشت و چگونه براى همه مغزهاى بزرگ بشرى هدف مطلوب خواهد بود ، اگر شما اين كتاب را برداشته و رهسپار يك روستاى دور افتاده از آباديها شويد . وقتى كه به آن روستا ميرسيد ، يك روستايى را مىبينيد كه مشغول ساختن طويلهاى براى گاو و گوسفند خويش است . شما در برابر آن روستائى ميايستيد و احوالپرسى ميكنيد و تدريجا با همديگر كاملا مانوس ميشويد و او ميرود براى شما يك پياله شير ميآورد و بدين ترتيب ميان شما و روستائى ارتباط خوب برقرار ميگردد .
پس از ساعتى آن روستائى مىپرسد دوست عزيز آن چيز كه در بغل شما وجود دارد چيست ؟ شما ميگوئيد : كتابست . او كتاب را از شما ميگيرد و دستش را به جلد محكم آن ميمالد و با ماليدن دست احساس ميكند كه مقاومت اين چيز كمتر از كلوخ و خشتى كه در ديوار طويله بكار ميبرد ، نيست ، فورا از شما خواهش ميكند كه آقاى شهرى اين چيز را بدهيد ، من بجاى يك خشت در اين ديوار بچينم .
[ 213 ]
براى بهره بردارى از آن ، وضع معينى كه با نمود خاص دارد از بين ميرود .
با نظر به تعريف اجمالى هدف و وسيله و با توجه به تبصرههاى سهگانه ، از هر ديدگاه علمى و فلسفى كه بنگريم ، بايستى هدفى كه وسيله را دگرگون يا نابود ميسازد ، داراى ارزش و مطلوبيتى بيشتر از وسيله بوده باشد . اصلا ميتوانيم بگوئيم : برترى ارزش و مطلوبيت هدف از وسيله جزء ذات موضوعى است كه هدف قرار گرفته است و پائينتر بودن ارزش و مطلوبيت وسيله جزء ذات موضوعى است كه بعنوان وسيله انتخاب شده است . اكنون بايد از ماكياولى و مقلدانش پرسيد كه آيا قدرت مطلقه و استبداد مطلق يك فرد ميتواند هدفى تلقى شود كه جانهاى آدميان و همه ارزشهاى آنها را در يك جامعه بعنوان وسيله نابود يا به سود خود تغيير بدهد تغييرى كه موجوديت آن جانها را مختل بسازد و يا جلو پيشرفت و آزادى مثبت آنها را بگيرد ؟ و چون انتقاد بر روش تفكرات سياسى ماكياولى از نظر خطائى كه در بهرهبردارى از قانون منطقى « هدف وسيله را توجيه ميكند » در همين جملاتى كه گفتيم ، خلاصه ميشود ، لذا در اين مبحث بهمين مقدار قناعت نموده ، بقيه مسائل مربوط به موضوع هدف و وسيله را به مبحث شهادت در تفسير عمومى خطبه بيست و هفتم موكول ميكنيم .
تمدنى كه مبناى خود را بر اين فلسفه ماكياولى استوار بسازد ، وحشيگرى سيستماتيك ناميده ميشود . شايد يكى از نتايج همين فلسفه است كه انسانيت امروز تا اين حد تنزل كند كه « زندگى انسان محصول اشباع لذت بىمحاسبه يك نر و ماده بوده باشد و مرگش فداى قدرت بىمحاسبه قدرتمندان » .