مسئله يكم « هدف وى از فلسفه موضوعه خويش »
تأسيس دولتهاى متحده و قوى و مستقل و متمركز ايتالى است كه تابع كليسا نباشد و در اروپا صاحب تفوق سياسى گردد . » اصل اين قضيه كه جلوگيرى از هرج و مرج در جامعه و ويرانىهائى كه از تعدد مراكز قدرت و تصميمگيرى ، بوجود ميآيد ، احتياج به قدرت متمركز دارد ، جاى ترديد نيست ، زيرا اين يك اصل بديهى سياسى است كه افراد و گروههايى كه در يك
[ 1 ] روشنترين و قاطعانهترين سخنى كه امير المؤمنين عليه السلام در توصيف فلسفه ماكياولى و انحراف وحشتناك آن ، از حق و حقيقت ، فرموده است ، جملاتى است كه در خطبه 200 در بيان سياستگرىهاى مزورانه و حيله گرانه معاويه فرموده است :
« سوگند ، بخدا ، فهم سياسى حيله گرانه معاويه بيش از من نيست ، كارى كه او ميكند :
حيلهگرى و انحراف است ، اگر حيله بازى در اداره انسانها منفور و وقيح نبود ، از حيله سازترين مردم بودم ، ولى هر حيله سازى ، انحراف و هر انحرافى كفرى است . . . »
[ 188 ]
جامعه زندگى ميكنند ، فرشتگان نيستند ، سودجوئى دارند و خود خواهىها . و گمان نميرود حتى يك فرد عاقل كه اندك اطلاعى از خود محورى انسانها داشته باشد ، مخالف اصل تمركز قدرت و تصميمگيرى بوده باشد ، تا آنگاه كه دگرگونىهاى تكاملى واقعى نصيب انسانها گردد و خود محورى انسانها به انسان محورى مبدل شود كه فعلا با شرايطى كه ما مىبينيم ، رؤيائى بيش نيست . آنچه كه مهم است دو موضوع است كه ماكياولى ميخواهد از اصل تمركز نتيجه بگيرد :