مسير كاروان حق و حقيقت رو به منزلگه نهائى شهيدان و سعادتمندان ابدى و پيامبران الهى است
از آغاز تاريخ بشرى كاروانهائى از انسانها ، در حركتند . مبدءهاى گوناگون ، مسيرهاى متنوع ، مقصدهاى مختلف .
حركت استمرار دارد و توقفى وجود ندارد .
[ 74 ]
زين بحر پر آشوب كه بى پايانست
پيوسته چو موج از پى هم ميگذريم
مبدئى نقطه حركت كاروان بشرى است كه آغاز بروز او در صحنه طبيعت بعنوان يك موجود عينى است ، اين مبدء نهانگاه رحم مادران ميباشد .
مسير حركت از اين مبدء همين آب و خاك و عناصر مادى عالم طبيعت است كه همه اولاد آدم افتان و خيزان ، گريان و خندان ، از آن عبور ميكنند و مقصد نهائى آن ، زير انبوهى از خاك تيره است كه كاروان بشرى عربده كشان يا با سكوت رقت بار ، شادمان يا اندوهگين ، پيروزمند يا شكست خورده زير آن ميروند و آن خاك تيره را بروى خود ميكشند . مبدئى ديگر براى حركت اين كاروان وجود دارد كه آغاز هوشيارى آدمى و احساس اينكه او جزئى كمال جواز يك كل شتابان به هدف والا است ، مسير اين مبدء انديشه و تعقل نتيجه بخش با تكاپوى مثبت است كه هر لحظهاش مرحلهاى از تكامل را نصيب آدمى ميسازد . مقصد نهائى اين حركت لقاء اللّه و رضوان اللّه در ايام اللّه است .
كاروانيان اين مسير همراهان پيامبران و همنشينان سعادتمندان و شهداى راه حق و حقيقت ميباشند .
حركتى كه از مبدء طبيعى شروع شده است نه تنها شامل همه انسانها است ، بلكه همه جانداران از موش كور و خفاش و افعى گرفته تا نرون و سقراط و موسى و فرعون و ابن سينا و باقل ( نادانترين مرد عرب ) همه و همه از آن مبدء طبيعى شروع ميكنند ، و در همان مسيرى كه طبيعت براى آنها گسترده است ،
حركت ميكنند و به آن پايان طبيعى كه در آميخته شدن با انبوهى خاك است ،
ميرسند . گروهى در اين حركت كه شايد اكثريت كاروان بشرى را تشكيل ميدهند ، نه تنها با همان حركت طبيعى از مبدء و مسير طبيعى به سوى نقطه پايان طبيعى حركت ميكنند و مبدء حقيقى حركت و مسير و مقصد والاى آن را درك نميكنند ،
بلكه اصلا نميدانند كه حركت ميكنند يا نه و اگر از زاد و مرگ همنوعان خود و از توالى روز و شب و فصول چهارگانه و سپرى شدن دوران كودكى و جوانى
[ 75 ]
و ميانسالى و كهنسالى ، سايهاى از حركت و تحول را درك كنند ، درك آنان بيش از اين نيست كه عجب آن يكى زنده بود و مرد ، آنديگرى كودكى زائيد .
امروزها هوا گرم است ، مانعى ندارد ، چند روز ديگر هوا خنك خواهد شد . حالا دو ساعت به غروب مانده دو ساعت و نيم ديگر هوا تاريك خواهد شد .
در رديف مقابل اين اكثريت اسف انگيز ، در هر قرنى چند انسان انگشت شمار پيدا ميشوند كه مبدء و مسير و مقصد حقيقى حركت را درك نموده ،
ميدانند كه حركت ميكنند و چيست آن مبدئى كه حركت از آنجا شروع ميشود و كجا است آن مقصد والائى كه بايستى تكاپو تا وصول به آن ادامه يابد .
اينان كه معناى حركت و مبدء و مسير و مقصد آنرا دريافتهاند ، نه از گذشت زمان تاسفى بخود راه ميدهند و نه با آرزوها و اميدهاى خيالى بآينده دل خوش ميدارند .
اينان از زير مهميز زمان جسته و پيروزمندانه بر مركب زمان نشسته ، و لگام آن آن را به دست گرفتهاند . آنان مركب به سوى گرديدنهاى تكاملى ميتازند نه به سوى آينده محض كه امتدادى است مانند امتداد گذشته كه دير يا زود از راه فرار رسيده به گذشته خواهد خزيد . لذا اين پيروزمندان سوار بر مركب كه لگام آن را بدست گرفتهاند ، نه از گذشت بهار جوانى اندوهى به دل راه ميدهند و نه فساد فعلى جامعه خود ، آنان را مأيوس و از تكاپو باز ميدارد و نه به اميد آينده چنان دل ميسپارند كه واقعيات كنونى را از دست بدهند .
گروهى ديگر هم در باديه طولانى و پهناور تاريخ براه افتادهاند ، براى اينان مبدء و مسير و مقصد و حركت معنايى جز اين ندارد كه براى اشباع خود خواهى و خود كامگىهاى خودشان جلو كاروانهاى بشرى افتاده گرد و خاك بلند كنند تا چشمان كاروانيان جز آن خود خواهان خود كامه ، هيچ چيزى را نبينند . و يا بتوانند مسير را منحرف كنند و با وعده چشمه سارهاى زلال و مناظر زيبا ، كاروانيان را به كويرهاى سوزان بكشانند . اينان كه در مسير حقيقى حركت رو به مقصد حقيقى پيش نميروند ، از حركت كاروانيان رو به مقصد
[ 76 ]
حقيقى جلوگيرى مىكنند .
وقاحت و بيشرمى آنان گاهى به حدى ميرسد كه با منحرف ساختن كاروانيان مسير كمال ، خود را طلبكار هم ميدانند و بر حماقت و بدبختى تشنگان كمال ابراز تأسف ميفرمايند كه اينان چه موجودات احمق و بدبختى هستند وَاِذا قيلَ لَهُمْ لا تُفْسِدوُا فىِ الأَرْضِ قالُوا اِنَّما نَحْنُ مُصْلِحُونَ . اَلا اِنَّهُمْ هُمُ الْمُفْسِدُونَ وَ لكِنْ لا يَشْعُروُنَ . وَ اِذا قيلَ لَهُمْ آمِنُوا كَما آمَنَ الْنَّاسُ قالُوا اَنُؤْمِنُ كَما آمَنَ الْسُّفَهاءُ اَلا اِنَّهُمْ هُمُ السُّفَهاءُ وَ لكِنْ لا يَعْلَمُونَ . وَ اِذا لَقُوا الَّذينَ آمَنُوا قالُوا آمَنَّا وَ اِذا خَلَوْا اِلى شَياطينِهِمْ قالُوا اِنَّا مَعَكُمْ اِنَّما نَحْنُ مُسْتَهْزِؤُنَ . اَللَّهُ يَسْتَهْزِىُ بِهِمْ وَ يَمُدُّهُمْ فِى طُغْيانِهِمْ يَعْمَهُونَ . اوُلئِكَ الَّذينَ اشْتَرُوا الضَّلالَةَ بِالْهُدى فَما رَبِحَتْ تِجارَتُهُمْ وَ ما كانُوا مُهْتَدينَ . مَثَلُهُمْ كَمَثَلِ الَّذىِ اسْتَوْقَدَ ناراً فَلَمَّا اَضائَتْ ما حَوْلَهُ ذَهَبَ اللَّهُ بِنُورِهِمْ وَ تَرَكَهُمْ فِى ظُلُماتِ لا يُبْصِرُونَ صُمٌّ بكْمٌّ عُمْىٌّ فَهُمْ لا يَرْجِعُونَ . 1 ( هنگاميكه به آن تبهكاران گفته مىشود كه در روى زمين فساد براه نيندازيد ، ميگويند : جز اين نيست كه ما مصلحين هستيم . هشيار باشيد ، قطعا خود آنان هستند كه در روى زمين فساد مىكنند ولى شعور ندارند . وقتى به آنان گفته مىشود : شما هم ايمان بياوريد چنانكه مردم ايمان آوردهاند ، ميگويند آيا ما هم مانند مردم احمق ايمان بياوريم .
هشيار باشيد ، احمق تنها خود آنان هستند ، ولى درك ندارند . وقتى كه اين تبهكاران كسانى را كه ايمان آوردهاند ، ملاقات ميكنند ، مىگويند : ما ايمان آوردهايم و هنگامى كه با شياطين خود همنشين شدند ، مىگويند : ما با شمائيم ، و آنانرا به مسخره گرفتهايم . خدا آنانرا مورد استهزاء قرار داده و آنان )
-----------
( 1 ) البقرة آيه 11 تا 18
[ 77 ]
( را در طغيانگرى خود رها ميكند كه گمراه شوند . آنان هستند آن تبهكارانى كه گمراهى را بجاى هدايت خريده و سود از مبادله خود نبردهاند و آنان هدايت نشدهاند . مثل آنان مثل كسى است كه آتشى بيفروزد و هنگامى كه آن آتش پيرامون او را روشن نمايد . [ ناگهان ] خدا نورشان را از دستشان بگيرد و آنانرا در تاريكىهائى كه هيچ چيز را نمىبينند ، رها بسازد . آنان [ از شنيدن حق ] كردند و از گفتن حق لالند و از ديدن حق كور . آنان از اين راه كه پيش گرفتهاند ، بر نمىگردند ) .