موضوع يكم بدبينى ،
چنانكه در مسائل بعدى خواهيم ديد : ماكياولى به طبيعت بشرى بدبين است . اين بدبينى افراطى از كجا ناشى شده است ؟
آيا از وضع خانوادگى ماكياولى و چگونگى دوران كودكى و جوانى او تا ماقبل
-----------
( 1 ) تاريخ فلسفه سياسى ج 2 ص 435 نقل از مقاولات ماكياولى در باب كتب تيتوس ليوبوس .
[ 192 ]
ميانسالى كه زمان انعقاد شخصيت است ناشى شده است و يا از محدوديت مطالعات او در تاريخ ساير اقوام و ملل و توجه به اوصاف بسيار مثبت و عالى انسانى ، و يا تأثير شديدى كه قيصر بورژيا در او به وجود آورده است ؟
همه اين مسائل محتمل است . و ما نميتوانيم علت بد بينى افراطى او را تنها در اوضاع مختل ايتاليا در آن دوران جستجو كنيم ، زيرا در گذرگاه تاريخ بشرى جوامع فراوانى وجود داشتهاند كه در برههاى از زمان ، اگر چه طولانى هم بوده است ، اختلالات و پراكندگىهاى مستند بر سلطهگرى و خود خواهى ،
دمار از روزگار آنها در آورده است ، با اينحال ديده نشده است كه متفكران آن جوامع به بيمارى بدبينى افراطى درباره بشريت گرفتار شوند . بهمين جهت است كه براى يك محقق لازم است كه پس از درك و شناخت تفكرات ماكياولى ،
با دقت كامل و حوصله و بردبارى فراوان ، موقعيت و شخصيت ماكياولى را از همه جوانب مورد بررسى قرار بدهد . اگر ماكياولى چنين ميگفت : من با نظر به وضع فعلى اروپا و دقت در ريشههاى اصلى آن و با نظر به اخلالگرى اربابان كليسا و سلطهپرستى و خود كامگى اعيان و اشراف و شاهزادگان ايتاليا ، به اين نتيجه رسيدهام كه افراد فراوانى از نوع انسانى ميتوانند شرور و بد باشند و وقاحت و بيشرمى را بجائى برسانند كه بدون اعمال قدرت نتوان حيات مردم آن جامعه را تأمين نمود ، فوق العاده منطقى بود ، حتى ماكياولى اگر با نظر به سرگذشت اكثر اقوام و ملل به بازگو كردن اين قضيه كفايت ميكرد كه عمل عينى اكثريت مردم جوامع خود خواهى و خود كامگى و قدرت طلبى است ، باز يك قضيه تجربى را بازگو كرده بود و اين تحقيق و قضاوت براى همه انسان شناسان و سياستمداران مفيد مىگشت ، ولى با قرار گرفتن در محدودهاى از زمان و در جامعهاى معين كه عوامل شناخته شدهاى باعث شده است كه بعد ويرانگرى انسانهاى آن جامعه ، به فعاليت بيفتد ، هرگز از نظر منطقى و فلسفى ، نتيجه بدبينى به طبيعت بشرى بطور كلى را بوجود
[ 193 ]
نميآورد . اين گونه نتيجهگيرى عاميانه مساوى همان نتيجهگيرى ساده لوحانه است كه يك متفكر با ديدن على بن ابيطالب به خوشبينى افراطى درباره بشر مبتلا گردد و درباره او شعرها بسرايد و حماسهها براه بيندازد . ما اگر بخواهيم با اصولى پيش ساخته و با عينكى كه شيشههاى آنرا وضع خاص روانى ما و قاب آنرا محيط ساخته باشد ، قضاوت نكنيم ، بلكه با مطالعه لازم و كافى در سر گذشت بشرى و عناصر اصيل موجوديت او حكم كنيم ، چنانكه بايستى محدوده ايتالياى دوران ماكياولى را دقيقا مورد توجه قرار بدهيم ، همچنين لازم است كه بيست و سه سال شبه جزيره عربستان را كه على بن ابيطالب و ابوذرها و سلمانها بوسيله پيامبر اسلام به وجود آمدهاند ، كاملا در نظر بگيريم .
ما با اين تتبع همه جانبه در نمودها و فعاليتهايى كه بشر از خود بروز ميدهد ، به اين نتيجه تجربى خواهيم رسيد كه بشر داراى طبيعتى است كه ميتواند بدون تمايل خاص به بدى يا نيكى وجود داشته باشد و ميتواند با تعليم و تربيت صحيح و با قرار گرفتن در جاذبه شخصيت رهبران سازنده و پاكى محيط ،
به سلطهگرى و قدرت طلبى و خود كامگى آلوده نگردد و با معكوس بودن امور فوق به جانوران خون آشامى تبديل شوند كه جامعه آنان فقط ميدان نبردى براى تنازع در بقا بوده باشد .
نتيجه اين مطالعه و حكم همان است كه شناخت ما درباره انسان و سر گذشت او آنرا اثبات ميكند .