يك موسيقی يكنواخت از حركت افلاك هميشه بلند است ولی چون مردم هميشهمیشنوند هيچ وقت نمی شنوند . همچنين اگر انسان در محيطی بد بو يا خوشبوباشد هيچ وقت آن بو را احساس نمی كند . و نيز به همين دليل است كه اغنيا حساسيت خود را نسبت به لذتها وخوشيها از دست میدهند و فقرا نيز حساسيت خود را نسبت به سختيها ازدست میدهند ، يعنی آنها كه بيشتر به موجبات لذت میرسند كمتر احساسمیكنند و آنها كه كمتر می رسند بيشتر . و همچنين آنها كه بيشتر با مصائبروبرو میشوند ، كمتر سختی آن را حس میكنند و آنها كه كمتر روبرو میشوند، بيشتر احساس میكنند . همچنين است قدرت و عجز . اگر فرضا بشر به همه چيز قادر بود و دربرابر هيچ چيزی عاجز و ناتوان نبود ، نه در خودش و نه در چيز ديگری عجزرا نمی ديد ، نمی توانست بفهمد كه قدرت هم موجودی است از موجودات اينعالم ، با آنكه همه كار را با قدرت میكرد خود قدرت را نمی ديد ، بااينكه غرق در قدرت بود قدرت را درك نمی كرد ، و اگر عجز مطلق هم بود وقدرت نبود عجز نيز شناخته نمی شد . همچنين است علم و جهل . اگر فرض كنيم جهل در عالم نبود و بشر همه چيزرا میدا نست و در برابر هيچ حقيقتی نادانی خود را احساس نمیكرد و درروشنايی علم همه چيز برايش روشن و آشكار بود ، با اينكه غرق در علم بودو همه چيز را با نور علم میديد ، از خود علم غافل بود . همه چيز را میديدو میفهميد و به او التفات داشت الا خود علم كه نمیتوانست به او التفاتداشته باشد . ولی وقتی كه جهل در برابر علم آشكار شد و به كمك دستگاهگيرنده فكری آمد ، التفات و توجه نسبت به علم هم پيدا میشود ، فهميده |