پس اين گونه امور را نبايد قهر و خشم شمرد ، لطف است در شكل قهر ،خير است در صورت شر ، نعمت است در مظهر نقمت .
ای جفای تو زراحت خوب تر |
و انتقام تو زجان محبوب تر |
نار تو اين است نورت چون بود ؟ |
ماتم اين تا خود كه سورت چون بود ؟ |
از حلاوتها كه دارد جور تو |
و زلطافت كس نيابد غور تو |
عاشقم بر لطف و بر قهرش به جد |
ای عجب من عاشق اين هر دو ضد |
در اين ميان ، عنصرهای قابل حداكثر استفاده را از اين لطفهای قهر نما ونعمتهای نقمت صورت میبرند . اين گونه اشخاص مايهدار نه تنها از شدايدموجود بهره میبرند يك نوع حالت ماجراجويی نسبت به شدايد در آنها هست، به استقبال شدايد میروند ، برای خود شدايد میآفرينند . مولوی برای عنصرهای قابل كه از سختيها كمال میيابند و رشد میكنند ونيرومندتر میگردند مثلی میآورد ، میگويد : هست حيوانی كه نامش اسغر است كو به زخم چوب زفت ولمتر ( 1 )است
تا كه چوبش میزنی به میشود |
او ززخم چوب فربه میشود |
نفس مؤمن اسغری آمد يقين |
كو بزخم رنج ، زفت است و سمين |
زين سبب بر انبيا رنج و شكست |
از همه خلق جهان افزونتر است |
تا زجانها جانشان شد زفتتر |
كه نديدند آن بلا قومی دگر |
مثال ديگری ذكر میكند ، افراد سختی كشيده را تشبيه میكند به پوستدباغی شده ، میگويد :
پاورقی : . 1 يعنی درشت تر و فربه تر .