و ساير موجودات پيدا میشود . مثلا بنابر فلسفههای مادی معنی ندارد كهبگوييم علاقه غايی بين انسان و مواهب عالم است . چون علاقه غايی اين استكه بگوييم مواهب عالم كه به وجود آمده برای انسان و به خاطر انسان بودهو اين فرع بر اين است كه قبول كنيم يك نوع شعور كلی بر نواميس عالمحكمفرماست و آن شعور كلی چيزی را برای چيزی و به خاطر چيز ديگر به وجودمیآورد و اگر آن چيز ديگر و به خاطر آن چيز ديگر نبود اين چيز به وجودنمیآمد ، مثل اينكه میگوييم دندان در دهان به وجود آمده برای مضع و جويدن، برای اينكه غذا به كمك جويدن و ترشحات غدههای زير زبان يك مرحله هضمرا در دهان پيدا كند و برای مراحل بعدی وارد معده و روده بشود . امابنابر فلسفههای مادی هيچ نوع علاقه غائی بين اشياء وجود ندارد ، هيچنمیشود گفت كه فلان چيز به خاطر فلان چيز ديگر به وجود آمده ، هيچ چيزیبرای هيچ چيز به وجود نيامده ، هيچ چيزی مقدمه و وسيله چيز ديگر نيست ،اگر احيانا يك موجود از موجود ديگر استفاده میكند ، نه از آن جهت استكه آن يكی برای اين يكی به وجود آمده بلكه تصادفا آن يكی برای استفادهاين يكی مفيد واقع شده . ما فعلا روی عقايد كلی ساير روشها كار نداريم . میخواهيم ببينيم رویعقايد كلی اسلامی چه بايد بگوييم ؟ علاقه غائی بيان حق و ذی حق طبق عقايد كلی و طرز جهان بينی اسلامی در باب انسان و عالم و حيات وهستی ، بين انسان و مواهب عالم علاقه غائی وجود |