پوستها از مغزها جدا میشوند و هر كدام خاصيت و اثر مخصوص به خود را حفظمیكند و اثر هيچ كدام با اثر ديگری مخلوط نمی شود . انسان اگر در علم و معرفت كامل گردد ، عقلش از حس و وهم و خيالشجدا و مستقل میشود ، احكام هيچ يك از آنها را با ديگری اشتباه نمی كند .در اين هنگام به چنين شخصی گفته میشود " لبيب " ، يعنی كسی كه قوهعاقلهاش استقلال خود را بازيافته است . عرفا میگويند مراتب وجود انسان با عوالم وجود متطابق است ، انسان درمراتب وجودی خود دارای جبروت و ملكوت و ناسوت است و با هر مرتبهایاز مراتب وجود و هستی خود ، با يك مرتبه و درجه از عالم كلی میتواندمرتبط شود . دستگاه عقل و فكر انسان از همين راه حس و حواس قوام و مايه و قوتمیگيرد ، راه عبور به معقولات از ميان محسوسات است . قرآن كريم دعوتبه تدبر در همين محسوسات میكند ، زيرا از همين محسوسات بايد به معقولاتپی برد و نبايد در عالم محسوسات متوقف شد : " « إن فی خلق السموات و اعرض و اختلاف الليل و النهار لايات لاولیاعلباب »" . يعنی در خلقت آسمانها و زمين ، در مشاهده همين پيكر عالم و پوسته وقشر عالم ، نشانهها و دلايلی بر روح عالم و لب و مغز عالم هست ، ولی ازبرای كسانی كه خودشان دارای لب و مغز و هسته هستند و عقل قوی و خلاص شدهاز حس دارند . " « الذين يذكرون الله قياما و قعودا و علی جنوبهم و يتفكرون |