تفاوت زنان و مردان در سه موضوع
حتى يك آيه در قرآن وجود ندارد كه در دو موضوع عقل و ايمان مرد ها را بر زنان يا بالعكس زنان را بر مردان ترجيح بدهد . آيات قرآنى هر دو صنف را در اوصاف عالى انسانى ، چنانكه در آيات مبحث اول متذكر شديم ،
مشترك ميداند . آنچه كه مورد استناد براى اثبات برترى مردان بر زنان در سه موضوع قرار گرفته است ، جملاتى است در نهج البلاغه . اين جملات را پس از پايان يافتن جنگ جمل از امير المؤمنين ( ع ) نقل كردهاند :
معاشر النَّاس ، أنَّ النِّساء نواقص الأيمان ، نواقص الحظوظ ، نواقص العقول . فأمَّا نقصان ايمانهنَّ فقعودهنَّ عن الصَّلوة و الصِّيام فى أيَّام
-----------
( 1 ) البقره آيه 187 .
[ 287 ]
حيضهنَّ و أمّا نقصان عقولهنَّ فشهادة امرأتين كشهادة الرَّجل الواحد و أمَّا نقصان حظوظهنَّ فمواريثهنَّ على الأنصاف من مواريث الرِّجال فاتَّقوا شرار النِّساء و كونوا من خيارهنَّ على حذر و لا تطيعوهنَّ فى المعروف حتّى لا يطمعن فى المنكر . ( اى مردم ، ايمان زنها ناقص است و نصيب و سهم آنان ناقص است و عقول آنان ناقص است . اما دليل نقص ايمان آنان ،
محروم گشتن آنان از نماز و روزه در روزهاى حيض است . نقصان عقول آنان بدانجهت است كه شهادت دو زن مساوى شهادت يك مرد است و نقصان نصيب و سهم آنان مربوط به حق الارث است كه زن نصف حق الارث مرد را ميبرد . از اشرار زنها بترسيد و نيكان زنان را مورد دقت و احتياط قرار بدهيد و در نيكىها اطاعتشان نكنيد تا در بدىها به طمع نيفتند . ) ( خطبه 80 ) پيش از تحليل جملات فوق و بررسى آنها ، بيك روش منطقى مهم تذكر ميدهيم : اين روش عبارتست از استدلال بر مبناى عقيده خصم براى ابطال كارى كه خصم انجام داده است ، اعم از اينكه مطابق عقيده استدلال كننده باشد يا نباشد . مانند كسى كه به ضرورت عدالت در اجتماع معتقد است ، و خود مرتكب ظلم ميشود ، يا ظلم گروهى را بر گروه ديگر تجويز مينمايد . در اينصورت شما به آن كس اعتراض ميكنيد و ميگوئيد : اين كار شما با ضرورت عدالت سازگار نيست . البته اين مثال از آن جهت كه ضرورت عدالت مورد تسليم همه انسانها است ، صد در صد قابل تطبيق به استدلال مقبول خصم ( جدل ) نيست . مثال واقعى جدل عبارت است از اينكه شخصى خامخوار كه گوشت را براى خود تحريم كرده است ، بدون اضطرار گوشت بخورد ، شما براى مردود ساختن كار او استدلال به اصلى ميكنيد كه براى او مسلم است و ميگوييد : گوشت خوردن كه ناشايسته است ، چرا گوشت خورديد ؟ اين روش منطقى جدل ناميده ميشود و در قرآن نيز بكار بردن اين نوع استدلال مورد دستور قرار گرفته است :
[ 288 ]
أُدْعُ إِلى سَبيلِ رَبِّكَ بِالْحِكْمَةِ وَ الْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَ جادِلْهُمْ بِالَّتى هِىَ أَحْسَنُ 1 ( دعوت كن به راه پروردگارت بوسيله حكمت ( منطق و علم و جهان بينى واقعى ) و پند و اندرز نيكو و با آنان در اين راه با بهترين طرق ،
جدل نما ) .
ملاحظه ميشود كه خداوند متعال در بكار بردن جدل ، تنها به مسلم بودن مقدمات استدلال در عقيده خصم قناعت نميكند ، بلكه ميگويد : با بهترين طرق با آنها جدل نما ، اين قيد دلالت ميكند بر اينكه حتى آن مقدمات مورد قبول خصم بايد از واقعيت برخوردار بوده باشد . از اين بيان روشن ميشود كه تفسير برخى از دانشمندان درباره جملات امير المؤمنين ( ع ) به طريقه جدل ، بايد مورد تأمل جدى قرار بگيرد . بعضى از صاحبنظران گفتهاند احتمال ميرود كه امير المؤمنين عليه السلام توصيف مزبور در خطبه را درباره زنها بطريق جدل احسن فرموده است ، ولى اين احتمال با نظر به دلايلى كه آن حضرت براى توصيفات زن آوردهاند كه مطابق احكام اسلامى است ، صحيح نيست .
آنچه كه بنظر ميرسد اينست كه حركت عايشه با طلحه و زبير براى برپا كردن غائله جمل ، به سود جوامع اسلامى تمام نشده است ، و توصيههاى پيامبر درباره زنان خود ، بوسيله طلحه و زبير زير پا گذاشته شد و ميبايست عايشه فريب آن پيمانشكنان را نميخورد و بنوبت خود به نگهبانى دين در حدود وظايف الهى خود مىپرداخت . امير المؤمنين عليه السلام پس از پايان جنگ جمل اين خطبه را فرمودهاند .
بعضىها گفتهاند كه همه خطبههاى امير المؤمنين مانند آيات قرآنى قطعى السند نيست ، يعنى احتمال عدم صدور بعضى از جملات خطبهها از خود امير المؤمنين يك احتمال منطقى است . همچنين اگر جملهاى يا خطبهاى مخالف
-----------
( 1 ) النحل آيه 125 .
[ 289 ]
صريح حس و عقل سليم بود ، مانند ديگر روايات ، حكم حس و عقل سليم مقدم بر روايت و حديث است . اين از اصول مسلم اصول فقه اسلامى در « تعادل و ترجيح » است و بهرحال ما به تفسير خود جملات مىپردازيم و اين را هم ميدانيم كه گوينده كسى است كه همسرش فاطمه زهراء و دخترش زينب عليهما السلام بر اكثر مردان برترى داشته ، و الگوى تمام عيار انسانيت بودهاند .
و اين همان شخص تجسم يافتهاى از قرآن است كه در همه اوصاف عالى انسانى مرد و زن را شريك ميداند . در جملات مورد تفسير كلمه « نقص » به كار رفته است . هيچ جاى ترديد نيست كه مقصود از نقص ، كاهش ارزش انسانى نيست ، بلكه بيان حد زن در برابر حد مرد است كه نمايش نقص كمى دارد ، نه نقص كيفى كه ملاك ارزشهاست . چنانكه مردها در مسئله جريان خلقت كه تنها با لذت و تخليه چند قطره بنام اسپر در آن جريان شركت ميورزند ناقصتر از زنند . با در نظر گرفتن اين مقدمه ميگوئيم :
1 نواقص الايمان دليلش اينست كه زن در دوران قاعدگى نماز و روزه را ترك ميكند . نه اينكه زن در دوران قاعدگى فاسق است و عادل نيست ،
دروغگو است و راستگو نيست ، و نه اينكه شخصيت اعتقادى او مختل شده است ، بلكه بجهت وضع روانى خاصى كه پيدا ميكند [ و روانپزشكان اين وضع روانى را مشروحا مطرح ميكنند ] بجهت لزوم رهائى روان زن از توجه دقيق ، كه در حال نماز پيش ميآيد و لزوم آزاد ساختن دستگاه گوارش و معده در غذا و آشاميدنىها كه در دوران قاعدگى خيلى اهميت دارد ، تكليف نماز و روزه از زن برداشته ميشود . در عين حال رابطه زن با خدا بوسيله ذكر در نمازگاهش بدون احساس فشار از تكليف معين ، محفوظ و دائمى است و او ميتواند در اوقات نماز در حال ذكر خداوندى باشد و روزههايى را كه در روز هاى قاعدگى ترك كرده است ، در غير آن روزها قضا نمايد . از اين بحث و تحقيق روشن ميشود كه مقصود از نقص ايمان زن ، نقص رابطه زن با خدا نيست ،
[ 290 ]
بلكه مقصود حالت استثنائى موقت است كه زن بجهت حالت عارضى جسمانى كه اغلب با دگرگونىهاى روانى توأم ميباشد ، از فشار تكليف معين و مقرر رها ميگردد .
2 نواقص العقول ظاهر اين دو كلمه اينست كه عقول زنان در برابر عقول مردان ناقص است . توضيح اين كلمه چنين است كه :
اولا چنانكه در مبحث گذشته گفتيم : مقصود از نقص ، كاهش ارزشى نيست ، چنانكه محدوديتهاى زن در هنگام باردارى در برابر رويدادهائى كه تنظيم رابطه با آنها احتياج به قدرت دارد ، نقص و كاهش ارزشى نيست ، زن در حال باردارى در با اهميتترين جريان حيات ، در حال تلاش است كه عبارت است از اشتغال به روياندن بذر انسانى كه بدون آن ، دستگاه خلقت انسانى از كار مىافتد ، اگر با دقت كامل در اين مسئله بنگريم و سهم مرد را در دستگاه خلقت در نظر بگيريم ، خواهيم ديد سهم مرد در اين دستگاه كه عبارتست از لحظات محدودى از لذت در موقع تخليه نطفه ، بسيار ناچيز است و قابل مقايسه با سهم زن كه با تمام موجوديتش در اجراى فرمان خلقت به تلاش مىافتد ، نميباشد .
چنانكه ناچيزى سهم مرد در اجراى فرمان خلقت ، نقض ارزشى براى او محسوب نميشود ، همچنين محدوديت عقل نظرى محض زن كه وسيلهاى براى تجريد و تعميم و غير ذلك است ، نقص ارزشى نميباشد .
ثانيا عدم تساوى شهادت مرد و زن كه امير المؤمنين عليه السلام بيان فرمودهاند ، با نظر به محدوديت طبيعى ارتباطات زن با حوادث و رويدادهاى بسيار گوناگون است كه مرد در آنها غوطهور است و توانائى دقت و بررسى عوامل و مختصات و نتائج آنها را بيش از زن دارا ميباشد و كنجكاوى مرد و نفوذ فكرى او در ريشههاى حوادث يك امر طبيعى است كه در نتيجه قرار گرفتن مرد در امواج گوناگون و تلاطمهاى متنوع زندگى ، بوجود ميآيد . لذا اگر مردى را فرض كنيم كه از قرار گرفتن در امواج و خطوط پر پيچ و خم حوادث
[ 291 ]
زندگى بركنار بوده باشد و اين بركنار بودن ارتباطات عادى وى را با جهان عينى و زندگى محدود نمايد ، بدون ترديد شهادت او هم درباره امورى كه معمولا از آنها بركنار است ، دچار اشكال ميگردد . بهمين جهت است كه شهادت زنها در موارد زيادى حتى بدون تعدد مساوى شهادت مردها ميباشد و آن موارد عبارتند از موضوعاتى كه لا يعلم إلا من قبلها ( دانسته نميشوند مگر از طرف خود زنها ) .
مانند شهادت زن به اينكه در روزهاى قاعدگى است يا در روزهاى طهر و اينكه بچهاى كه در شكم او است مربوط بكدام مرد است و غير ذلك .
اين نكته هم قابل تذكر است كه بدانجهت كه زن نگهبان طبيعى و اولى حيات است ، خداوند متعال عواطف و احساسات او را خيلى قوىتر و متنوع از مرد قرار داده است ، زيرا بقاى حيات انسانها از نظر نيازى كه به احساس لذت و الم دارد ،
بيشتر به عواطف و احساسات نيازمند است تا مفهوم بازى و دليل پردازىهاى تجريدى . وجود اين نعمت عظمى در صنف زنها ، آنان را از پرداختن به نمودهاى خشك زندگى باز ميدارد و آن نمودها براى زن در درجه دوم و فرعى محسوب ميشوند .