نشوز مرد
آيه مربوط به نشوز مرد چنين است :
وَ أَنِ امْرَأَةٌ خافَتْ مِنْ بَعْلِها نُشُوزاً أَوْ أَعْراضاً فَلا جُناحَ عَلَيْهِما أَنْ يُصْلِحا بَيْنَهُما وَ الصُّلْحُ خَيْرٌ وَ أُحْضِرَتِ الْأَنْفُسُ الشُّحَّ وَ أَنْ تُحْسِنُوا وَ تَتَّقُوا فَأَنَّ اللَّهَ كانَ بِما تَعْمَلوُنَ خَبيراً 1 ( اگر زنى از نشوز يا اعراض شوهرش بترسد ، مانعى براى
-----------
( 1 ) النساء آيه 128 .
[ 281 ]
آنان نيست كه ميان خود را اصلاح كنند و صلح بهتر است . در اين مواقع ناهماهنگى خوددارى ناشايست روانى بروز كرده است و اگر احسان كنيد و تقوى بورزيد ، خداوند به عملى كه انجام ميدهيد ، آگاه است ) .
مواد بحث در اين آيه بقرار زير است :
ماده يكم نشوز مرد از زن كه عبارتست از بىميلى و بىاعتنائى مرد بر زن در عمل جنسى كه معمولا و بطور طبيعى از اعراض مرد از زن كشف ميكند . در اينصورت اگر بىميلى و بىاعتنائى مرد معلول عوامل طبيعى بوده باشد ، نه معلول خودخواهى و اشباع حس انتقامجوئى و ديگر صفات پست ،
بايد زن تا بتواند با گذشتهائى كه موجب ضرر او نگردد ، براى تغيير وضع روانى مرد بكوشد و همچنين مرد با نظر به دستور خداوندى در آيه مورد بحث كه ميگويد : نيكوئى و تقوى بورزيد ، ريشههاى بىميلى و بىاعتنائى خود را از بين ببرد ، اين كوشش از طرفين براى بوجود آوردن صلح و صفا و جلوگيرى از متاركه و طلاق است كه مبغوضترين حلال در نزد خداونديست [ 1 ] و اگر نشوز مرد ناشى از اشباع حس انتقامجوئى و خودخواهى و ديگر صفات رذل حيوانى باشد و در عمل جنسى عوامل آزار و اذيت زن را فراهم بياورد ،
هيچ جاى ترديد نيست كه مرتكب جرم شده است . دلايل عقلى و قرآنى و سنتى و اجتماعى كه منابع فقه و حقوق اسلامى مىباشند ، دستور اكيد براى از بين بردن جرم با هر طريق ممكن صادر نموده و در صورت بىاعتنائى مكلف به آن دستور ، تعزير ( تنبيه ) و كيفر مقرر داشتهاند .
ماده دوم گفتيم در صورتيكه عامل اختلال رابطه جنسى از طرف زن بوده باشد و اين عامل اختلال مستند به خودخواهى و شكستن شخصيت مرد و
[ 1 ] اينكه طلاق بدترين حلال در نزد خداونديست ، در روايات معتبر آمده است ، مانند
« وَ ما مِنْ شَيْىٌ أَبْغَضُ إِلىَ اللَّهِ مِنَ الطَّلاقِ » ( هيچ چيز در نزد خداوند مبغوضتر از طلاق نيست ) وسائل الشيعه ج 15 ص 267 .
[ 282 ]
حس انتقامجوئى از مرد باشد ، مرد ميتواند براى اصلاح موقعيت حساس ،
آرى تنها براى اصلاح آن موقعيت بيكى از سه وسيله دست بزند . و اگر نشوز و عامل اختلال عمل جنسى بطور عمد از طرف مرد باشد ، در اين فرض با نظر دقيق به وضع طبيعى زن در حالات معتدل در موقعيت عمل جنسى كه پذيرش است ، نه عامل بودن ، چارهجوئى زن بوسيله جدائى در رختخواب و هشدار دادن بمرد بوسيله زدن خفيف ، موجب شكست و عامليت و انصراف مرد در حال هيجان جنسى مىگردد كه خود دليل ضعف مرد است ، اين ضعف گاهى ممكن است به ناراحتىهاى روانى در مرد منجر گردد ، در صورتيكه زن در اين موقعيت از قدرت بيشترى براى اجراى فرمان خلقت نشان ميدهد . در اين مورد گمان نرود كه مسئله را از ديدگاه يك مرد بزرگ شده در نظام پدر سالارى مطرح مىكنيم ، بلكه حقيقتى است كه زن غربى با آگاهىهاى مربوط به دو صنف مرد و زن در يكى از جوامع متمدن مغرب زمين هم ، آنرا بازگو ميكند .
يك زن نويسنده در مغرب زمين اين جملات را ميگويد :
« عمل عشق ، مستلزم خودسپردگى عميق زن است ، وقت همآغوشى او در ضعفى انفعالى غرق است ، با چشمان بسته ، بىنام ، گمشده ، احساس مىكند كه امواج او را مىبرند ، توفان او را به دوردست مىكشاند و تاريكى او را در برميگيرد ، تاريكى جسم ، تاريكى زهدان ، تاريكى گور و چون نابود گشت ، با كل يكى مىشود . « خود » او متوقف مىشود . اما چون مرد از او دور شد . . . خود را در روشنى باز مىيابد ، ديگر بار اين زن نام دارد ،
او يك مغلوب است يك طعمه ، يك شيىء » 1 .
اگر ما از مفاهيم ذوقپردازى اين جملات صرفنظر كنيم ، واقعيتى را كه مطرح كردهايم ، در آنها خواهيم ديد . آن واقعيت اينست كه اين موجود بزرگ كه
-----------
( 1 ) جنس دوم س . ب . ترجمه حسين مهرى ص 91 و 92 .
[ 283 ]
نام زن او را براى مردان خودخواه محقر و كوچك نموده است ، در آن موقعيت كه موجوديت خود را در راه اجراى فرمان خلقت ، از دست داده ، مانند تابلوئى بىاختيار زير قلم نقاش ازل و ابد قرار گرفته است ، چگونه ميتواند به زور جسمانى اگرچه خفيف و فقط براى هشدار دادن مرد باشد ، جرئت كند ؟ آيا اين حالت روحى زن او را در گردانيدن گردونه خلقت تا تسليم محض بالا نميبرد ؟ با اينحال ممكن است بعضىها چنين گمان كنند : چون توسل به يكى از راههاى سهگانه براى مرتفع ساختن نشوز زن ، حكمى است مثبت درباره يك صنف ، لذا اين حكم روى قاعده اصولى ، از زن در موقع نشوز مرد منتفى نمىشود و اگر نشوز از طرف مرد باشد و چاره منحصر در يكى از راههاى سهگانه باشد ، زن هم ميتواند بيكى از آن راههاى سهگانه توسل بجويد ،
ولى اين نظريه با نظر به خصوصيت موقعيت زن در رابطه جنسى صحيح بنظر نميرسد .