لحظاتى در اينجا با قيافهاى مخلوط از خنده و گريه توقف كنيد تا بينديشيم
خوب دقت فرمائيد : هدفگيرىها و وسيلهجوئىهاى ما در ارتباط با دنيا و همنوعان خود ، با رابطهاى بر كنار از روابط قانونى ، انجام ميگيرد .
باين معنى كه ما نخست به نمودها و حقائق دنيا مختصات غرايز حيوانى و خواستههاى نفسانى خودمان را مىچسبانيم ، اين برچسبها را كه ساخته و پرداخته دست خودمان است ، بعنوان مختصات قانون طبيعى دنيا تلقى مىكنيم مثلا چون ما ذاتا سودجو هستيم ، گردش و دگرگونيهاى عالم طبيعت را چنين تلقى مىكنيم كه همه آنها براى سود دادن بما صورت ميگيرند آفتاب كه
-----------
( 1 ) الكهف آيه 103 و 104 .
[ 219 ]
صبحگاهان از افق سر بر ميكشد ، فقط و فقط براى آنست كه سودى بمن برساند و هر ضررى را از من دفع نمايد و هرگز به خيال ما خطور نميكند كه آن صبحگاهى كه طلوع خورشيد نتواند وجدان در خواب رفتهاى را بيدار كند ،
چنانكه بعضى از پيشتازان اخلاقى ميگويند : آن روز آفتاب هيچ كارى را انجام نداده است . و بهرحال همه نمودها و روابط طبيعت را با انواعى از برچسبها كه تمايلات ما آنها را ساخته مىپوشانيم ، چنانكه ذهن ما سه شاخه پنكه را در حال حركت پرشتاب با يك دائره حقيقى نمودار ميسازد ، اين دائره برچسبى است كه ذهن ما با كمال اطمينان به سه شاخه پنكه مىچسباند آنگاه ما با كمال كوتهبينى يا بقول بعضى ديگر با كمال پرروئى [ روئى كه از نظر ضخامت مقدارى از پوست كرگدن نه خيلى زياد ، ضخيمتر است ] ميگوئيم زندگى ما در ارتباط با واقعيات ميگذرد اين رفتار در قاموس انسانهاى آگاه خودفريبى ناميده ميشود . اگر بخواهيد با نظر به نتايج اين خود فريبى اصطلاح مناسبترى را انتخاب كنيد ، كلمه « خودستيزى » بسيار مناسب است . بسيار خوب ، سپس ما چكارى را انجام ميدهيم ؟ پاسخ اين سئوال بسيار روشن است و آن اينست كه : پس از آنكه دنيا را طورى براى خود ساختيم كه ما را بفريبد ، براه ميافتيم ، و با آن برداشتهاى دروغين و فريبنده به فريفتن همنوعان خود مىپردازيم . پس تا حال وضع ما چنين است كه با مغز و روان فريب خورده مشغول فريب دادن انسانها شدهايم . تا اينجا عامل گريه خود را در قيافهمان بوجود آوردهايم و قضيه موقعى خندهآور ميشود كه اين فريب استوار شده بر فريب زيربنائى ، مبناى بسيار جالبى بر فريبكارى انسان شناسان حرفهاى كه يكى از متفكران مغرب زمين نام « حقه بازى » را براى آن انتخاب نموده است [ و چه با مورد انتخاب نموده است ] قرار گرفته ، همه فضاى بيكران را با خط بسيار بزرگ « اينست علم و اينست سير تكامل پر ميكنند » تا اينجا به فريب سوم رسيدهايم . اگر در همين فريب سوم تمام ميشد ، باز احتمال برگشت
[ 220 ]
به واقعيات اگرچه بطور ناچيز وجود داشت . ولى تكامل ما در برچسب زدن به دنيا و فريفتن خود و ديگران و آماده كردن زمينه براى فريبكارى انسان شناسان حرفهاى كه خدا نصيب حيوانات و حشرات هم نكند ، متوقف نميگردد ، اين تكامل آن چرخ نيست كه در يك نقطه متوقف شود ، تازه نوبت قدرتمندان و سياستمداران ماكياولى ميرسد و اين مسيرى كه براى آن نهايتى نه از نظر كميت و نه از نظر كيفيت وجود ندارد ، يك فريب فراگير همه ابعاد و سطوح مغزى و روانى را وارد ميدان ميسازد و فريب خوردگان فريب خورده از فريب خوردگان دنيائى را كه با برچسبهائى از خود انسانها به پيشانى دارد ، مىفريبد . اينجا است كه سر فصل تكامل به حد نصاب ميرسد ، و به بركت اين تكامل روز در همان حال كه آفتاب در وسط فضا است مبدل به نيمه شب يلدا ميگردد . عدد 2 با اينكه از دو واحد حقيقى تركيب يافته است ، مبدل به 5 100000 ميشود و اگر قدرتمند ميل فرموده باشد كه حتى بيش از آن رقم هم بوده باشد ، هيچ مانعى وجود ندارد فقط مانعى كه براى اين ميل وجود دارد ، جسارت بر سياستهاى حرفهايست و بس . با اين مقدمه بايد بدانيم كه خداوند متعال درباره ما چه انحرافات را ميداند كه ما خود از آن آگاه نيستيم .
سپس امير المؤمنين ميفرمايد : « و اگر من به ارتكاب خطا برگشتم ، تو بار ديگر مرا مشمول عنايت و مغفرتت بفرما . با نظر به اينكه
دم به دم وابسته دام نويم
هر يكى گر باز و سيمرغى شويم
صد هزاران دام و دانه است اى خدا
ما چو مرغان حريص بينوا
اى هميشه حاجت ما را پناه
بار ديگر ما غلط كرديم راه
از طرف ديگر خداوند متعال تواب و رحيم است . او غفار الذنوب و رحمتش از همه چيز گستردهتر است :
باز آ باز آ هر آنچه هستى باز آ
گر كافر و گبر و بت پرستى باز آ
اين درگه ما درگه نوميدى نيست
صد بار اگر توبه شكستى باز آ
[ 221 ]
البته چنانكه در موردش گفته شده است : نبايد تكرار توبه از خطر و وخامت گناه در نظر انسان بكاهد و نبايد توبه سپرى در برابر چشيدن طعم تلخ گناهان تلقى شود زيرا مقصود از توبه كه بمعناى بازسازى درون و بازگشت بسوى خدا است ، نوعى عروج به عالم اعلاى ربوبى است كه سقوط از آن عالم اعلا خود باعث از بين رفتن عظمت توبه ميگردد . 4 ، 5 اللَّهمَّ اغفر لى ما وأيت من نفسى و لم تجد له وفاء عندى ( خداوندا ، بر من ببخشاى آنچه را كه از نفس خود وعده كردم و تو درباره آن وعده ، از من وفائى نديدى ) .