مسئله نهم
اينكه ابن ابى الحديد ميگويد على بن ابيطالب ( ع ) در آنموقع به نص از طرف پيامبر اكرم ( ص ) درباره خود استدلال نفرموده است ، بايد مورد تجديد نظر قرار بگيرد . زيرا بنا به رواياتى كه ابن ابى الحديد از جوهرى نقل نموده و راويان ديگر نيز آنرا تأييد ميكنند ، امير المؤمنين صريحا فرمود :
« اى گروه مهاجرين ، از خدا بترسيد و مقام محمد ( ص ) را از خانه و دودمان او به خانهها و دودمانهاى خودتان منتقل مسازيد و آن كسى را كه شايسته اين مقام و حق است ، از مقام و حق خود دور ننمائيد . . . » آيا شايستگى مقام خلافت با حدس و استنباط شخصى يك مدعى قابل اثبات است كه به امير المؤمنين نسبت داده شود ؟ بعبارت ديگر : آن حضرت بمجرد حدس و استنباط شخصى باينكه شايسته زمامدارى است ، نميتوانست با آن يقين و صراحت بگويد : كسى را كه شايسته مقام و حق زمامدارى است ، از مقام و حق خود دور ننمائيد و ما مىبينيم هيچ يك از متصديان زمامدارى با اين يقين و صراحت درباره شايستگى خود سخنى نگفتهاند ، و سخنانى كه تواريخ از آنان نقل مىكنند ،
مطالبى است كه در انتخاب يا انتصابهاى معمولى بميان ميآيد . قطعا تكيه امير المؤمنين در يقين و صراحت خود مستند به نصوصى بوده است كه احتمال نميداد كسى منكر آنها شود ، مانند :
يا علىّ أنت منّى بمنزلة هارون من موسى إلاّ انّه لا نبىَّ بعدى [ شهرت و تواتر اين روايت بيش از آن است كه نيازى به ذكر مأخذ داشته باشد ] ( اى على ، نسبت تو به من ، نسبت هارون به موسى ( ع ) است ، الا اينكه پس از من پيامبرى نيست .