علم هيئت بلى ، و اما نسبت دادن حوادث و سرنوشت مردم به ستارگان ، نه هرگز
چنانكه در گذشته گفتيم آيات قرآنى در تحريك و تشويق مردم به فراگيرى علوم مربوط به كرات آسمانى و فضا فراوان است و هيچگونه ترديدى در اين نيست كه علوم مزبوره در حقيقت شناختهاى ما را درباره آيات خداوندى در اين كيهان بزرگ وسعت و كمال مىبخشد و همچنين قطعى است كه استخراج احكام مربوط به سرنوشت انسانها از ستارگان خرافاتى است كه اسلام با كمال جديت با آنها بمبارزه برخاسته است . اين مبارزه در جملات امير المؤمنين عليه السلام كه ما در اين صفحات تفسير ميكنيم به حد اعلاى خود رسيده است . در اينجا حتى آموزش احكام نجومى ممنوع اعلام شده است ، مخصوصا با نظر به اينكه علم به يك عده مسائل غالبا براى نفوس ضعيف موجب اعتقاد ميگردد .
اين اعتقاد ناشى از تلقين صحت مبادى و اصول آن علم به خويشتن ميگردد و انسان بدون اينكه متوجه شود ، فرا گرفتههاى خود را بعنوان واقعيات مىپذيرد لذا امير المؤمنين ( ع ) حتى از آموزش مسائل مربوط به احكام نجومى نهى فرموده است . ولى يك مسئله در اين مبحث وجود دارد كه تذكر به آن لازم است و آن اينست كه اگر آموزش احكام نجومى وسيلهاى براى انتقاد و اثبات خرافات بودن آنها بوده باشد ، چنانكه در آموزش سحر گفته شده است ، ممنوع نميباشد . سپس امير المؤمنين عليه السلام شناخت ستارهها و حركات و موقعيتهاى آنها را براى استفاده در خشكى و دريا از ممنوعيت استثناء فرموده و آن را تجويز ميفرمايد . البته مسلم است كه با نظر به ديگر منابع اسلامى اين استثناء بيان بعضى از مصاديق معقول و قابل استفاده از ستارهشناسى
[ 238 ]
است و لذا نبايد فائده مشروع ستارهشناسى را در سير و سمتيابى در خشكى و دريا منحصر نمود .
سپس امير المؤمنين سپاهيان را دستور بحركت داده و ميفرمايد با تكيه بخدا و با تبرك بنام خدا حركت كنيد و خرافاتى را كه اين منجم گفت مورد اعتنا قرار ندهيد .
لا مؤثِّر فى الوجود إلاَّ اللَّه ( در قلمرو هستى جز خدا هيچ مؤثرى وجود ندارد ) .
لا حول و لا قوّة الاَّ باللّه ( هيچ حركت و قوهاى بچيزى جز خدا مستند نيست ) .
زمام هستى و قوانين جاريه در آن و همه حوادث كوچك و بزرگ كه بوقوع مىپيوندند ، تحت مشيت او است با بقاى سلطه و نظاره مطلق او كه :
يَمْحُوا اللَّهُ ما يَشاءُ وَ يُثَبِّتُ وَ عِنْدَهُ أُمُّ الْكِتابِ 1 ( خداوند آنچه را كه بخواهد محو و آنچه را كه بخواهد اثبات مىكند و كتاب اصل در نزد او است ) .
اين ناتوانى درك ما انسانها است كه در ميان حلقههاى زنجيرى قوانين قرار گرفته و نظم هستى را در ديدگاه خود بسته و آنها را چنان محكم و استوار تلقى مىكنيم كه نشان ابديت بر پيشانى آنها مىچسبانيم :
چنانكه اگر همواره زندگى ما با خورشيد بود و غروب آنرا نميديديم گمان ميكرديم كه آفتاب موجوديست و روشنائى هم پديدهايست كه همزمان با يكديگر ديده مىشوند :
اگر خورشيد بر يك حال بودى
فروغ او بيك منوال بودى
ندانستى كسى كاين پرتو او است
نكردى هيچ فرق از مغز تا پوست
تو پندارى جهان خود هست دائم
وجود او بخود گشته است قائم
-----------
( 1 ) الرعد آيه 39 .
[ 239 ]