تفسير عمومى خطبه شصت و هشتم
1 ، 2 ، 3 ، 4 ، 5 ، 6 ، 7 محمد بن ابى بكر از آن انسانهاى آگاه و با تقوى بود كه تا حدودى شخصيت الهى امير المؤمنين ( ع ) را شناخته و بهمه گونهاى جانبازى و فداكارى در راه او تن داده بودند . امير المؤمنين اين شخصيت وارسته را خيلى دوست داشت و مورخين و راويان ميگويند : امير المؤمنين ميفرمود : « محمد فرزند من است كه از صلب ابو بكر آمده است » . كنيه او بنا بنوشته ابن قتيبة ابو القاسم بوده است . 1 قاسم بن محمد فقيه حجاز فرزند او است و ام فروه مادر امام جعفر صادق ( ع ) نيز از فرزندان او است . امير المؤمنين ( ع ) محمد بن ابى بكر را به ولايت مصر تعيين فرمود و فرمانى كه ذيلا نقل مىكنيم به محمد سپرد كه در مصر خوانده شد . اين فرمان به خط عبد اللَّه بن ابى رافع هم پيمان پيامبر اكرم بوده است . و اين نامه در اول ماه رمضان سال سى و شش هجرى نوشته شده است :
« اينست آنچه كه بنده خدا امير المؤمنين به محمد بن ابى بكر بعنوان تعهد به عمل براى اداره كشور مصر ميسپارد .
1 محمد را به تقواى الهى در پنهان و آشكار و ترس از خدا در حضور
-----------
( 1 ) . المعارف ابن قتيبه ص 76
[ 115 ]
و غياب دستور ميدهد .
2 عطوفت و نرمى به مسلمانان و سختگيرى بر منحرفين .
3 عدالت درباره اهل ذمه ( اهل كتابى كه پيمان بهمزيستى با جامعه مسلمانان بستهاند ) 4 انصاف و دادگرى درباره ستمديدگان و سختگيرى بر ستمكاران .
5 عفو و اغماض از اشتباهات و خطاهاى مردم [ كه از روى جهالت و ضعف نفس مرتكب ميشوند و قابل اصلاحند ] .
6 هر چه كه بتواند احسان و نيكوكارى درباره مردم نمايد كه خداوند احسان كنندگان را پاداش خواهد داد .
7 هر كس را كه در پيرامون او است بايد به اطاعت و حمايت از مردم جامعه دعوت نمايد كه عظمت پايان اين اطاعت و حمايت و بزرگى پاداش آن ، فوق محاسبات است و كسى نميتواند حقيقت اين عاقبت و عظمت را درك كند .
8 ماليات زمين را همانطور كه پيش از او گرفته ميشد ، وصول كند ،
كمتر از آن را نپذيرد و بدعتى نگذارد و سپس آن ماليات را همچنانكه پيش از او عمل ميشد ، در ميان مستحقين تقسيم نمايد .
9 در مجلس و روياروئى با مردم همه را مساوى تلقى كند ، تا نزديك و دور در نزد او مساوى و برابر باشند .
10 و او را دستور ميدهد كه ميان مردم حكم بر حق كند و به عدالت قيام كند و از هوى و هوس پيروى ننمايد و در راه خدا از ملامت هيچ ملامت كنندهاى باكى نداشته باشد ، زيرا خداوند با كسى است كه به او تقوى بورزد و اطاعت او را بر جز او مقدم بدارد » 1 .
داستان اختلال اوضاع كشور مصر در زمان ولايت محمد بن ابى بكر
-----------
( 1 ) . شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد ج 6 ص 65 .
[ 116 ]
يكى از نتايج طغيانگريهاى معاوية بن ابى سفيان بود كه درباره خليفه بر حق پيامبر اسلام امير المؤمنين عليه السلام براه انداخته بود و از هيچ مكر پردازى و شرارت و ماكياولىگرى براى مبارزه با حق و حقيقت دريغ نداشت . پليدترين فردى كه با حكومت محمد بن ابى بكر در مصر مخالفت و مبارزه نمود همنام و همكار معاوية بن ابى سفيان بود كه معاوية بن حديج يا معاوية بن خديج ناميده ميشد . اين نابكار ضد اسلام هم برنامه تعيين شده از كاخ نشين شام را بدست گرفته ، به بهانه مطالبه خون عثمان كه بنا بفرموده امير المؤمنين پاكترين دست در آن حادثه ، دست آن حضرت بوده است ، شروع به ريختن خون مسلمانان نمود و آشوب در مصر زبانه كشيد . هنگاميكه امير المؤمنين ( ع ) از ماجراى مصر مطلع گشت ، فرمود :
براى مصر و غائله و آشوبى كه در آنجا به راه افتاده است ، يكى از دو شخصيت را در نظر دارم : يكى آن دوست ما كه در گذشته او را عزل كرديم ، يعنى قيس بن سعد بن عباده و يا مالك بن الحارث الاشتر . محمد بن ابى بكر رحمة اللّه عليه در آن آشوب شهيد شد و به ديدار خدا شتافت و اين حادثه براى امير المؤمنين سخت اندوهبار و غمانگيز بود . زيرا معاوية بن حديج اين محبوب على بن ابيطالب ( ع ) را با قساوتى ضد انسانى كه نميتوان توصيف كرد ، شهيد نمود .
محمد را با لب تشنه گردنش را زد و در ميان لاشه الاغ سوزاند . آرى وقتى كه گرداننده اجتماع معاوية بن صخر باشد كه فرات را بر روى دهها هزار مسلمان كه در سپاه على بودند ببندد ، دستيارش هم شخصيتى مانند محمد بن ابى بكر را تشنه مىسوزاند و عمر بن سعدش هم حسين بن على و ياران او را با لب تشنه از دم شمشير ميگذراند و خودش را انسان هم مىنامد و باين هم قناعت نكرده ، خود را مسلمان هم مينامد على الاسلام و السلام .
[ 118 ]