آيا روزى فرا خواهد رسيد كه سودجويان اجازه بدهند ، انسانهاى انسانشناس معماى زن و مرد را تا حد « مسئله » زن و مرد تقليل بدهند ؟
ما اميدواريم چنين روزى فرا خواهد رسيد بشرط آنكه خود زنان هم اين قدم را در راه انسانيت بردارند كه با آرزوى نرون بودن و چنگيز شدن كه فقط در صنف مرد پيدا ميشود ، عظمت فوق مردى خود را در اجراى فرمان خلقت كه در اختيار آنان است فراموش نكنند . در آنروز انسانهاى انسانشناس
[ 249 ]
نخست صنف مردان را مخاطب قرار داده خواهند گفت : براستى آيا شما ميخواهيد زن را بشناسيد يا نه ؟ اگر ميخواهيد زن را بشناسيد ، با اينكه در طول تاريخ صنف زن در هر جامعهاى چه با نظر به مختصات طبيعى او و چه با نظر به قوانين قراردادى كه در جوامع درباره زن حكمفرما بوده ، در رنج و فشار سختى روزگار خود را سپرى كرده است . با اينحال حتى يك زن به شرط آنكه از اعتدال روانى برخوردار باشد ، از صرف زن بودن خود ، احساس ناراحتى و نقص ننموده است . زن با يك نگرش ناب و با قطع نظر از عوارض و تحميلات محيط و اجتماع هرگز به طبيعت نگفته است درباره شخصيت زن تجديد نظر كن ، زيرا زن بطور طبيعى ميداند كه چنين تمنائى از طبيعت ، درست تمناى آن است كه طبيعت در انسان بودن زن تجديد نظر كند ، اين تلقين صنف مردهاى نادان و انسانشناس به زنها بوده است كه : زن ناتوان مطلق است . از طرف ديگر زنان هم با احساس مختصات زنانگى كه آنان را تا حدودى در تكاپوهاى زندگى با مرد ، محدود ساخته است ، تلقين مردان را تشديد نموده و خود زنها نيز تحت تأثير آن تلقين قرار ميگيرند . بدين ترتيب هر دو صنف زن و مرد در بوجود آوردن فاجعه دردناك زندگى اشتراك ميورزند . بار ديگر به صنف مرد خواهند گفت آقايان مردها : هيچ ميدانيد كه هر چه در امتياز مردان حماسهسرائى كنيد و هر اندازه هم كه با تكيه بر عقل نظرى كه تا كنون صدها مكتب و عقيده بوجود آورده و انسانها را روياروى هم قرار داده و تاريخ را به خاك و خون كشيده است و دروغ و دغل و رياكارىهاى ماكياولى را بر حيات واقعى بشر چيره و مسلط ساخته است ، خود را توجيه نمائيد ، باز از درك اين عظمت صنف زن ناتوانيد كه زنان همه جان و حيات خود را در طبق اخلاص براى اجراى فرمان خلقت و شركت در آهنگ كلى هستى ، تقديم بر شما مردان ميكنند و شما مردان جز به انگيزگى مكانيسم لذت و سفارش محصولى بنام نسل از آن كارگاه محير العقول ، رابطه خود را با زن توجيه نميكنيد گمان نرود كه
[ 250 ]
اين جملات ساخته و پرداخته يك فرد غوطهور در رؤياهاى خوشايند عقلانى است و بس . يك نگرش دقيق به گفتار نيچه با آن چهره خشن جهانبينىاش بيندازيد . نيچه ميگويد : « كلمه واحد عشق در واقع دو معناى متفاوت براى مرد و زن دارد . آنچه زن از عشق استنباط ميكند به اندازه كافى روشن است .
عشق نه تنها دل سپردگى است ، ايثار كامل جان و تن است بىهيچ دريغ ،
بىهيچ فروگذارى ، بىچشمداشت به هر چيز ديگر . اين سرشت نامشروط عشق زن ، چيزيست كه عشق او را به ايمان تبديل ميكند ، تنها ايمانى كه او دارد ، اما مرد ، اگر او زنى را دوست بدارد ، آنچه از زن ميخواهد همين عشق است ، در نتيجه همان احساس را براى خود مسلم فرض نميكند كه براى زن ، اگر مردانى باشند كه آنان هم همين تمايل را به ايثار كامل حس كنند ،
به شرافتم سوگند ، آنها مرد نيستند » 1 . بايرون هم نظير اين مطلب را گفته است :
« عشق مرد چيزيست جدا از زندگى مرد ، عشق همه هستى زن است » 2 اما شما اى زنها ، بجاى آنكه با نشان دادن هويت با عظمت خود ، هر دو صنف زن و مرد را از اصالت و برترى زنها در گرداندن گردونه حيات كه عالىترين جلوهگاه خداوندى است ، با خبر بسازيد ، تا مسئله زن و مرد را از حالت فاجعهاى رابطه اين دو صنف تا حد يك مسئله قابل حل و فصل در حقوق و اقتصاد و اخلاق و مذهب و سياست ، درآوريد ، نشستهايد و از احساس اينكه مرد عامل است و شما پذيرنده ، مرد در شطرنج بازىهاى عقل نظرى كه دائما براى تاريخ توماس هابس و بورژيا ميزايد ، در خود فرو رفته و به اين نتيجه ميرسيد كه ما هم بايد چنگيز و نرون و آتيلا و تيمور لنگ و ابن ملجم داشته باشيم ، تا قهرمان بودن خود را در برابر مردان اثبات كنيم و با بوجود آوردن مكتبها و جهانبينىهائى كه نخست در مغز مردان ايجاد لذت ميكنند ، سپس انسانها را از يكديگر جدا
-----------
( 1 ) جنس دوم س . ب . ترجمه حسين مهرى ص 83 و 84 .
-----------
( 2 ) مأخذ مزبور ص 83 .
[ 251 ]
كرده آنان را شمشير بدست روياروى هم قرار ميدهند و فردا و پس فردا است كه خدا نخواسته پرونده حيات بشرى را از روى كره زمين بربندند و ديگر مسئله يا فاجعهاى بنام زن و مرد در مغزهاى بشرى كه در آنموقع غذاى لذيذى براى لاشخوران بيابانها خواهند گشت ، مطرح نگردد .
شما اى زنها ، اين اندازه در نشان دادن قدرت و امتياز خود در غائله مردان و زنان تأخير نورزيد ، اين اندازه راه را براى جرئت نابخردانه مردان انساننما با دست خود هموار ميكنيد . شما گمان ميكنيد كه فاجعهاى به نام فاجعه دو صنف زن و مرد ، با گرفتن چهره حيات نشناس بعضى از مردان به خويشتن ، در خيابانها ، در ورزشگاهها ، در ادارهها ، در مراكز تصميمگيرى هاى سياسى و اجتماعى ، خاتمه خواهد پذيرفت ؟ شما زنها يقين بدانيد كه اين خود شما هستيد كه با هم صنف نمودن خود با مردان ، عظمت واقعى خود را از دست داده به مردان نابخرد جرئت ميدهيد كه شما را پست و محقر بدانند .
يك خسارت غير قابل جبران ديگر كه دامنگير هر دو صنف شده است ، اينست كه با جلوه عظمت در كميتها ، كيفيتها و حياتى بودن آنها از هر دو طرف ناديده گرفته ميشود ، زيرا خانواده در برابر اجتماع يك محدوده بسيار ناچيز مينمايد كه در اجتماعات بزرگ ، اين ناچيزى بقدرى از اهميت آن ميكاهد كه قابل توصيف نيست ، چنانكه مقايسه قطره و دريا از نظر كميت قابل توصيف نميباشد . سهم عامل مرد انسان نشناس در اين خسارت اينست كه خود را قادر به شناورى در همه سطوح و زواياى اقيانوس اجتماع مىبيند . و وقتى كه قدم به خانواده ميگذارد ، با نخوت و تفرعن خاصى ، خويشتن را دريائى در مقابل قطره خانواده مىبيند . و زورگوئى را شروع ميكند . او بگمان اينكه مغزش نماينده واقعى درياى اجتماع است ، قطره خانواده را « هيچ » مىانگارد . زن هم كه سخت در صدد جبران احساس وابستگى و ضعف مطلقى است كه به خود بسته است ، فراموش ميكند كه به مرد بگويد : من همسر تو و ما خانواده تو با اينكه
[ 252 ]
از لحاظ كميت قطرهاى از درياى اجتماع هستيم ، از لحاظ كيفيت و هويت تشكيل دهنده همان اجتماعيم كه شما را با گسترش كميت خود فريفته است .
اجزاى آن اجتماع كه از كانال طبيعى خانواده عبور نكند و اولين منزلگه انسانيت را سپرى نكند ، براى ميدانهاى جنگ و ستيزه خوب است نه براى تشكيل يك اجتماع انسانى . و مانند پيچ و مهره بىاحساس براى ماشين خوبست ، نه انسانيت .
حياتىترين مسئله انسانى كه اين دو صنف همواره غفلت از آن ميورزند ،
عبارت است از اينكه منزلگه تعيين كننده سرنوشت اجزاى اجتماع ، خانواده است . نطفه شخصيت آدميان در منزلگه خانواده منعقد ميگردد و سپس اجتماع آن را آبيارى مينمايد . در اين مسئله حياتى مبالغهگوئىهاى اميل دور كيم كه همه اصالتها را به اجتماع نسبت ميدهد و فرد را در برابر اجتماع تا حد « چيز » پايين ميآورد ، همان ارزش را دارد كه گزافهگويىهاى اصالت خانواده و بىتأثير پنداشتن اجتماع .