هر چه كه غير از آن ذات اقدس واحد ناميده شود ، كم است
واحد بهر معنى كه در نظر گرفته شود ، از حقيقتى معين و هويتى محدود انتزاع مىگردد ، خواه واحد عددى باشد ، يا صنفى و نوعى و جنسى ، حتى اگر واحد بآن مفهوم كلى اطلاق نشود كه دائرهاى بسيار وسيع دارد و بهمه كليات قابل تطبيق است ، اين واحد با اينكه شامل همه كلياتى است كه داراى انواع و غير قابل شمارش است ، قابل تكرر ميباشد ، يعنى اين مفهوم ذهنى در نهايت تجريد قابل تكرار و تعدد ميباشد و بهمين جهت يك واحد از اين مفهوم بسيار وسيع كمتر از دو واحد از آن است ، زيرا هر چه باشد ، بالاخره نميتواند از تعين هويتى كه آنرا محدود ميسازد ، بركنار بوده باشد . ولى وقتى كه ميگوئيم خدا موصوف به وحدت است . يعنى خدا واحد است ، اين وحدت و واحد از يك
[ 50 ]
حقيقت محدود و متعين انتزاع نشده است كه در برابر دو وحدت و دو واحد كمتر بوده باشد . با يك تشبيه ناقص بر كامل ميتوان روح انسانى را در برابر تكثرات جسمانى او در نظر گرفت كه بيش از يك واحد است ، زيرا واحد روح از يك واقعيت عينى و فيزيكى محدود انتزاع نشده است كه گفته شود : يك واحد روح كمتر از دو واحد عضوى مانند دو انگشت ، دو دست ، دو پا ، سه تار موى سر ،
چهار رگ بدن ، پنج استخوان ، شش قطره خون ميباشد . همچنين نمىتوان روح را بعنوان يك واحد در سراسر دو تخيل و سه تجسم و چهار انديشه و پنج حدس و شش اراده و هفت تداعى معانى و هشت تصميم و نه اختيار و ده تصور و تصديق قرار داده و روح را كمتر از آن امور متعدد و متكثر بحساب آورد .