بعد دوم زن و مرد كه عبارت است از قرار گرفتن آن دو بعنوان دو عنصر مهم در تشكل خانوادگى
اگر متفكر و يا يك مكتب اصالت تشكل خانوادگى را در جامعه ضرورى تلقى نكند ، ما بحثى با او نداريم ، يعنى نميتوان با كسى كه رابطه مرد و زن را تنها رابطه عمل جنسى براى لذت مانند حيوانات ميداند ، و وظيفه آنانرا فقط در گلاويز كردن اسپر و اوول خلاصه ميكند ، گفتگو كرد . مباحثى كه اكنون مطرح ميكنيم ، براى كسانى رسميت دارد كه خانواده را بعنوان اولين عنصر زندگى اجتماعى و عامل شكوفا شدن عواطف و احساسات انسانى مىپذيرند .
روى اين مباحث با كسانى است كه حد اقل مطالعه را در جنبههاى فيزيولوژيك و پسيكولوژيك مرد و زن ، داشته باشند . با فرض اصالت تشكل آشيانه خانوادگى كه بعنوان يك اصل پذيرفته شده است براى سرپرستى مجموعه متشكل خانواده چهار حالت را ميتوان تصور كرد :
حالت يكم هر دو ركن مهم خانواده ( زن و مرد ) سرپرستى را به عهده بگيرند ، به اين معنى كه هر دو صنف با اراده آزاد حق سرپرستى خانواده را در همه شئون زندگى داشته باشند . اين حالت امكانپذير نيست ، حتى اگر سرپرست دو زن يا دو مرد فرض شود ، زيرا استقلال اراده در سرپرستى بدون ترديد به تزاحم و تصادم و در نتيجه به متلاشى شدن خانواده ميانجامد .
حالت دوم سرپرستى خانواده را زن به عهده بگيرد . در اين حالت با فرض انواع ارتباطاتى كه خانواده با محيط و اجتماع دارد ، تنظيم آن ارتباطات با موانعى مواجه ميگردد ، مانند احتياج شئون خانوادگى در ارتباط با طبيعت
[ 268 ]
و همنوعان مزاحم و رويدادهاى شكننده كه مقاومت مرد در برابر آنها بيشتر از زن است . روزهاى قاعدگى زنانه در هر ماه و دوران حمل و شيردهى بانوان و ضرورت آشنا كردن كودكان با طعم حيات كه مردان از اينجهت بسيار ضعيفتر از زنان ميباشند ، مسائل جدى و داراى اهميت حياتى ميباشند ،
اينگونه مسائل سرپرستى مستقل بانوان را در ارتباطات خارجى با اشكالاتى روبرو خواهد كرد . مگر اينكه ما با كودكانى كه به دنيا ميآيند ، معامله كميت نموده ، از دريچه انسانى كه در حدود 900 مختص ويژه انسانى دارند ، بآنان ننگريم .
حالت سوم حالت پدرسالارى سلطهگرانه و خودخواهانه است كه در جوامع فراوانى مشاهده ميشود ، در اين حالت نه تنها مرد حاكميت بىدليل به دست آورده و فضاى خانواده را فضاى جهنمى خواهد كرد ، بلكه حتى عظمتها و ارزشهاى زن را سركوب و فرزندانى كه در چنان خانواده بزرگ شوند ،
هرگز طعم حقيقى زندگى را نخواهند چشيد .
حالت چهارم نظام شورائى براى اداره خانواده با سرپرستى و مأموريت اجرائى مرد ، اين حالت براى اداره منطقى خانواده شرط لازم و فوق العاده با اهميت است ، بشرط آنكه طرفين شورى ، حتى در خانوادههائى كه فرزندان آنان نيز رشد يافته و از معلومات و تجارب مفيد برخوردار شدهاند ، اعضاى شورى با كمال تقوى و عدالت و بيطرفى از تمايلات شخصى در اداره خانواده دست به كار شوند . مسلم است كه كار اجراى تصميمهاى اخذ شده در شورى ،
در نتيجهگيرى محض خلاصه نميشود ، بلكه بايستى اين نتيجه به مرحله اجرا درآيد . اين عامل اجرا در ايدئولوژى اسلام مرد معتدل است ، كه با كلمه سرپرست مسئول كه معناى قوام است ، تعبير شده است . با نظر به موارد استعمال كلمه قوام كه اكنون هم در جوامع عربى ديده ميشود ، همين عنوان سرپرستى است ،
مانند قوام الشركه ( سرپرست شركت ) . با نظر به لزوم مشورت در همه كارها
[ 269 ]
كه قطعا پديده خانواده يكى از با اهميتترين آنها است [ 1 ] و با نظر به سمت مأمور اجرائى يا سرپرستى مرد در نظام خانوادگى ، هيچ اعتراض منطقى بر متن ايدئولوژى اسلامى وارد نيست . على ( ع ) فرموده است :
إيَّاك و مشاورة النّساء الاَّ من جرَّبت بكمال عقل 1 ( بپرهيز از مشورت با زنان مگر زنى كه كمال عقل او به تجربه رسيده است ) .
بعضى از نويسندگان مغرب زمين و به پيروى از آنان نويسندگانى از مشرق زمين ، درباره رابطه مردان و زنان با يكديگر ، اظهار نظرهائى ميكنند كه بجهت محدوديت اطلاعات آنان از ابعاد مختلف ديدگاه اسلامى درباره مسائل زندگى بهيچ وجه رضايتبخش نيست . از آنجمله است رابطه مرد و زن در مجموعه متشكل خانواده . اينان ميگويند : اسلام مرد را قيم زن و زن را برده و اسير مرد نموده است . در اين اظهار نظر بر دو مأخذ تكيه ميكنند :
ماخذ يكم عمل خارجى عينى بعضى از مردان در رابطه زناشوئى در جوامع اسلامى . در اين عمل استبداد و حاكميت مطلق مرد را بر زن سراغ ميدهند و آن را مستند به منابع دينى اسلام مينمايند استدلال به اين مأخذ براى اثبات چنان مدعائى بهيچوجه منطقى نيست ، زيرا بجهت تسلط خودخواهى و سودجوئى و سلطهگرى قدرتمندان ، احكام فراوانى از اسلام در ميان جوامع مسلمين ، منحرف و مسخ ميشود تا آنجا كه يك شاعر فرزانه خطاب به پيامبر اسلام ميگويد : دين ترا چنان منحرف و مسخ ساختهاند كه « گر تو ببينى نشناسيش باز » اين تحريف و كجروى عملى مخصوص به جوامع مسلمين نيست ، شما كدامين جامعه را سراغ داريد كه اصول و قوانين عقلانى و وجدانى را كه براى زندگى سالم آن جامعه بوسيله رهبران راستين آنان پىريزى شده است در
[ 1 ] لزوم شورى در همه امور اجتماعى كه قطعا خانواده عنصر اساسى و اولى آن است ،
هم از آيه و امرهم شورى بينهم استفاده ميشود و هم با تأييد قاطعانه عقل كه يكى از منابع چهارگانه ايدئولوژى اسلام است .
-----------
( 1 ) البحار مجلسى ج 103 ص 253 .
[ 270 ]
زندگى عينى خود تطبيق و عمل نمايند ؟ آيا اين انحرافات عملى ميتواند اعتراضى منطقى به آن اصول و قوانين بوده باشد ؟ آيا تعدى و ظلم و دروغ و فريبكارى و خودخواهى و سودجوئى شخصى در همه جوامع دنيا محكوم قطعى نيست ؟
با اينحال شما كدامين جامعه را سراغ داريد كه اين صفات پليد كم و بيش در آن جامعه رواج نداشته باشد .
ماخذ دوم يك آيه قرآنى است كه كلمه قوامون را بكار برده است .
آيه مورد استدلال اينست :
اَلرِّجالُ قَوَّامُونَ عَلىَ النِّساءِ بِما فَضَّلَ اللَّهُ بَعْضَهُمْ عَلى بَعْضٍ وَ بِما أَنْفَقُوا مِنْ أَمْوالِهِمْ فَالصَّالِحاتُ قائِتاتٌ حافِظاتٌ لِلْغَيْبِ بِما حَفِظَ اللَّهُ وَ اللاَّتى تَخافُونَ نُشُوزَهُنَّ فَعِظُوهُنَّ وَ اهْجُرُوهُنَّ فىِ الْمَضاجِعِ وَ اضْرِبُوهُنَّ فَأَنْ أَطَعْنَكُمْ فَلا تَبْغُوا عَلَيْهِنَّ سَبيلاً 1 ( مردان سرپرستند بر زنان بجهت زيادتى كه خداوند بعضى را بر بعض ديگر داده و بجهت انفاقى كه از مال خود مينمايند .
پس زنان صالح كسانى هستند كه بخداوند متعال عبادت و خضوع مينمايند و قوانينى را كه خداوند براى آنان مقرر كرده است ، [ حتى ] در غياب مرد هم اطاعت مينمايند . و از آن زنانى كه بجهت نافرمانى و انحرافشان ميترسيد ،
آنان را پند و اندرز بدهيد و در رختخوابها از آنان جدا شويد و آنانرا بزنيد ، اگر شما را اطاعت كردند ، راه ديگرى را براى آنان مخواهيد ) .