و هر قدرتمندى غير از او گاهى توانا و گاهى عاجز است
توضيح اين مسئله را در مباحث گذشته تا حدودى بيان كرديم و در مباحث مربوط به « انسان آنچنانكه هست » و « انسان آنچنانكه بايد » مورد بررسى مشروحترى قرار خواهيم داد . در اينجا فقط باين مسئله اشاره ميكنيم : كه قدرت خداوندى مانند علم او از صفات كماليه ذات اقدس ربوبى است ، اين قدرت مطلق بوده و بهيچ قيد و شرطى وابسته نميباشد ، در صورتيكه قدرت انسانى و ديگر موجودات ، محصولى از عوامل است كه در حلقههاى زنجير مواد و انرژيها و منشأهاى قرار داد و غير ذلك قرار گرفته است . بنابر اين قدرت ديگر موجودات از دو ناحيه در معرض نابودى و تبديل به ناتوانى است :
ناحيه يكم علل بوجود آورنده قدرت است كه يا در مجراى قوانين طبيعت در معرض كاهش و نابودى است و يا بسبب تزلزل منشأهاى قراردادى .
ناحيه دوم جريان سيل موانع ادامه قدرت است كه در فوق آگاهىها و اختيارات انسانى از راه ميرسند و قدرت را متلاشى مىكنند . بعنوان مثال يك قطعه ابر سياه كه شب 17 ژوئن با كمال بىاعتنائى به هدفگيرىها و تلاشها
[ 59 ]
و تنظيم فوق العاده آرتشى قدرتمندى كه زمانى ناپلئون بناپارت ناميده ميشد ، در فضاى واترلو نمودار ميگردد و بدون اجازه از آن قهرمان شماره يك اروپا ،
با شدت هر چه تمامتر به دره واترلو باريدن ميگيرد ، و يكى از مارشالهايش هم با تأخير اندكى كه غير منتظره بود و اشتباه يك مرد از اهل آن محل دست بهم داده ، آن قهرمان قهرمانان را با دستهاى بسته رهسپار سنت هلن ميكنند و بدين ترتيب آن قدرتى كه در مغز ناپلئون و ژنرالها و مارشالهايش لا يزال و مطلق جلوه كرده بود ، ناگهان مانند حبابى بسيار ضعيف متلاشى ميگردد و نوبت را به مورخان ميدهند كه بيايند راست و دروغ را بهم ببافند و يك سايه دروغين يا مشوش از آن حذف شده از ليست يكه تازان تنازع در بقا و بيماران خودخواهى ميسازند و مدتى طولانى نميگذرد كه مجسمه حقيقى مطابق اصل نسخه زندگانى ناپلئون را مردانى بزرگ مانند ويكتور هوگو و تولستوى به جهانيان نشان ميدهند .
ايكاش ، قدرتمندان خود پرست بدانند كه همان قوانين طبيعت كه مادرانى براى زائيدن آنان بوجود ميآورد كه دست به كار شده و آنان را بزايند و با هزاران امواج عاطفى در گهوارهها و باغچهها و باغها آنانرا بپرورانند ،
مادرانى ديگر را هم براى زائيدن نقادان تيزبين مانند هوگو و تولستوى آماده ميكند كه آنانرا بزايند و در گهوارهها بروى آنان خم شوند و ببوسند و ببويند و بپرورانند تا قلم بدست بگيرند و حساب درندگان را از انسانها جدا كنند و از نوشتن اين جمله كه يك اصل كلى است ، غفلت نورزند كه آن بيمار خود خواه كه با پاى خود به بيمارستان روانى نرود ، با اجبار رهسپار سنت هلن ميگردد و آن بيمار قدرت كه اسلحهاش را به روى پنجاه ميليون انسان ميگيرد آنانرا بخاك و خون ميكشد ، روزى هم فرا ميرسد كه با همان قدرت و بوسيله همان سلاح به هستى خود پايان ميدهد . اين قهرمان هم هيتلر ناميده ميشد . 11 ، 12 ، 13 ، 14 و كلّ سميع غيره يصمّ عن لطيف الأصوات و يصمّه كبيرها و يذهب
[ 60 ]
عنه ما بعد منها و كلّ بصير غيره يعمى عن خفىّ الألوان و لطيف الأجسام ( و هر شنوندهاى جز او از شنيدن صداهاى لطيف كر و در برابر صداهاى قوى به اختلال شنوائى دچار ميگردد . و هر كسى غير از او محروم از شنيدن صداهائى كه در فاصله دور بوجود ميآيد . و هر بينندهاى جز او از ديدن رنگهاى مخفى و اجسام لطيف و كوچكتر نابينا است ) .
با نظر به ساختمان گوش انسان و اختلاف درجات امواجى كه صداها را به گوش ما منتقل مينمايند ، با قطع نظر از بيماريها و نقصهاى عضوى گوش ،
درجهاى معينى از امواج است كه ميتواند ناقل صدا به گوش باشد ، همچنين كمى و دورى فاصله ميان گوش و آن امواج ، داراى تأثير قطعى در شنيدن صداها ميباشد . و بدانجهت كه شنيدن خداوندى نه احتياج بگوش و نه به فاصله او با امواج دارد لذا او هر گونه صدا را ميشنود ، بدون نياز به آلت بينائى . خداوندى نيز قابل مقايسه با بينائى انسانها نيست كه احتياج به ساختمان مخصوص چشم و نور و فاصله معين با ديدگاهها و نمود معينى از اجسام دارند تا بتوانند چيزى را ببينند . لذا بعضى از صاحبنظران احتمال دادهاند ، مقصود از شنيدن و ديدن خداوندى حضور شنيدنىها و ديدنىها بدون شرايطى كه انسانها در دو عمل مزبور بآنها احتياج دارند ، در علم خداوندى است . و چون مبناى اكثر معلومات بشرى به اين دو عمل متكى است ، خداوند متعال علم خود را به نتيجه آن دو عمل گوشزد فرموده است و الا علم خداوندىها بر چشيدنيها ( طعمها ) و بوها و لمس كردنىها نيز تعميم دارد . 15 ، 16 و كلّ ظاهر غيره غير باطن و كلّ باطن غيره غير ظاهر [ 1 ] ( و هر موجودى آشكار غير از او غير باطن است و هر موجود باطنى غير از
[ 1 ] . در نسخه دكتر صبحى صالح جمله بالا چنين آمده است : و كلّ ظاهر غيره باطن و يقينا غلط است و جمله صحيح چنين است : و كلّ ظاهر غيره غير باطن .
كه مطابق نسخ ديگر از جمله ابن ابى الحديد ، عبده ، خويى و غيره مىباشد .
[ 61 ]
او غير ظاهر است ) .