هر عزيزى جز او ذليل و محقر و هر نيرومندى غير از او ناتوان است
عزيز چه بمعناى بىنظير بودن باشد و چه بمعناى عظمت ، ذات پاك خداوندى است ، و هيچ موجودى نميتواند در برابر او از اين صفت برخوردار باشد ، چنانكه در مقابل قدرت پروردگارى ، هيچ حقيقتى ياراى عرض قدرت ندارد .
با نظر به ذات پاك الهى و صفات جلال و جمالش ، هيچ موجودى را توانائى عرض اندام بوسيله عزت و قدرت عاريهاى و وابسته در برابر او نيست ، زيرا هر نوع قدرت و عزتى كه تصور شود ، مخلوق او و از افاضات ربانى او است .
اگر آنانكه فريب عزت و قدرت آنانرا از خود بىخود كرده است ، فقط لحظهاى در اين حقيقت بينديشند كه همه ذرات وجود جسمانى و فعاليتها و نيروهاى روانى آنان وابسته به علل و شرايطى است كه از حيطه علم و قدرت آنان خارج است و اگر لحظهاى در اين فكر فرو روند كه عزت و قدرت آنان همواره در قلمرو باز و مربوط به رويدادهاى غير قابل محاسبه است ، خود را در خواهند يافت و خواهند فهميد كه سايهاى بسيار محدود از عزت و قدرت پيرامون آنان
[ 51 ]
را فرا گرفته است ، نه خود آن دو حقيقت كه مخصوص ذات پاك خداوندى ميباشند . اين مطلب در آيات فراوانى با مضامين مختلف مطرح شده است .
از آنجمله :
1 خُلِقَ الْأَنْسانُ ضَعيفاً 1 ( انسان ضعيف آفريده شده است ) 2 أَنَّ الْأَنْسانَ خُلِقَ هَلوُعا . إِذا مَسَّهُ الشَّرُ جَزُوعاً . وَ إِذا مَسَّهُ الْخَيْرُ مَنوُعاً 2 ( انسان هلوع آفريده شده است ، اگر شرى به او برسد ، به جزع مىافتد و اگر خيرى به او برسد ، ديگران را از آن ممنوع مينمايد ) .
دو صفت هلوع بودن و ضعف و ناتوانى در وجود انسان كه ناشى از وابستگى شئون حيات و من او به امور و مبادى غير اختيارى و ناشى از جهل او درباره خويشتن و ناتوانى او از خودسازى در اين دنيا است ، بهترين دليل آن است كه اگر عزت و قدرتى در او بوجود بيايد ، مربوط به اختيار او نيست و آن عزت و قدرتى كه با وابستگى به خداوند عزيز و قدير در انسان بوجود بيايد ،
خود همان انسان بهتر از همه مىفهمد كه آن دو پديده ممتاز از فيض و لطف ربانى بوده و خود فى نفسه فاقد آنها است .
3 يا اَيُّهَا النَّاسُ أَنْتُمُ الْفُقَراءُ إِلَى اللَّهِ وَ اللَّهُ هُوَ الْغَنِيُّ الْحَميدُ 3 ( اى مردم ،
همه شما نيازمند به خدائيد و فقط خداست كه بىنياز و قابل ستايش است ) .
اين ضعف و هلوع بودن و فقر و پستى طبيعى ( ذلت ) بدون آمادگى انسان براى تحصيل شايستگى فيض ربانى كه ضعف را مبدل به قدرت نمايد و هلوع بودن را مبدل به آرامش روحى و ذلت را به عزت تبديل كند ، همراه انسان بوده و دست از گريبانش برنخواهد داشت . اين قانون هم در آيات
-----------
( 1 ) . النساء آيه 28 .
-----------
( 2 ) . المعارج آيه 19 تا 21 .
-----------
( 3 ) . الفاطر آيه 15 .
[ 52 ]
فراوانى از قرآن آمده است . از آنجمله :
1 وَ تُعِزُّ مَنْ تَشاءُ وَ تُذِلُّ مَنْ تَشاءُ 1 ( پروردگارا ، توئى كه هر كه را بخواهى عزت را به او عنايت ميكنى ، و هر كس را بخواهى گرفتار ذلت مينمائى ) .
[ البته چنانكه در مباحث مربوطه گفتهايم ، مقصود از « مشيت » خداوندى كه به شئون فعلى و كردارى بشر ميباشد ، اراده تكوينى مربوط به سلطه مطلقه او نيست ، بلكه آماده كردن زمينه هدايت و ضلالت و عزت و ذلت و غير ذلك به اختيار خود انسانها است ، هنگاميكه انسان زمينه هدايت و ضلالت و عزت و ذلت را در خود به وجود آورد ، مشيت خداوندى ايجاد كردن آن امور تعلق پيدا مىكند ] .
2 مَنْ كانَ يُريدُ الْعِزَّةَ فَلِلَّهِ الْعِزَّةُ جَميعاً 2 ( هر كس كه عزت طلب ميكند ، [ بايد بداند ] كه همه عزتها [ يا عزت بطور مطلق ] از آن خداوند است . ) 3 وَ لِلَّهِ الْعِزَّةُ وَ لِرَسُولِهِ وَ لِلْمُؤْمِنينَ وَ لكِنَّ الْمُنافِقينَ لا يَعْلَمُونَ [ 1 ] ( فقط عزت از آن خدا است و رسول او و مردم با ايمان ولى منافقين نميدانند ) با توجه به اين آيه شريفه است كه كبر و نخوت آدمى بجهت داشتن سايههائى از عزت و قدرت عاريهاى مىشكند و مىفهمد كه اين دو امتياز بزرگ از آن خداوند ذو الجلال و كسانى است كه با تادب به آداب اللَّه و تخلق به اخلاق اللّه شايسته داشتن چنان امتياز عالى ميگردند . مباحث مربوط به قوى و ضعيف بطور مشروح در خطبه 83 مطرح خواهد گشت ، انشاء اللّه .
-----------
( 1 ) . آل عمران آيه 26 .
-----------
( 2 ) . فاطر آيه 10 .
[ 1 ] . المنافقون آيه 8 . در قرآن مجيد در حدود هشتاد مورد صفت جلال عزت و عزيز خداوندى تذكر داده شده است اين تأكيد براى آن است كه آدمى بداند كه اگر روزى سهمى از اين امتياز نصيبش بگردد ، از آن خدا است .
[ 53 ]