تفاوت عينكى كه پديده حيات بوسيله حواس و عقل نظرى به ديدگان مردان ميزند ،
با چشمانى كه زن با نيروى خود حيات در حيات مىنگرد
بعبارت اصطلاح علمى : گوئى زن علم حضورى به حيات ديگران دارد ،
در حاليكه علم مرد به حيات ديگران علم حصولى است . يعنى زن واقعيت حيات
[ 263 ]
را در ذات خود درمييابد ، در صورتيكه مرد بوسيله حواس و تعقل نظرى محض عكسى از حيات را در ذهن خود منعكس مينمايد . اين عكسبردارى مختص به حيات نيست بلكه چنانكه مولانا ميگويد :
تا بدانى كاسمانهاى سمى
هست عكس مدركات آدمى
گر نبودى عكس آن سرو سرور
پس نخواندى ايزدش دار الغرور
ممكن است مرد درباره پديده حيات و مختصات و تحولات آن ، ميليونها معلومات داشته باشد ، ولى همه ميدانيم كه اين معلومات با چشيدن طعم خود حيات بسيار متفاوت است .
اين تفاوت همان اندازه است كه ميان فعاليت زنده درباره خود حيات و درك آن ، و آيينهاى كه نشان دهنده نمودهائى از حيات و فعاليتهاى فيزيكى و فيزيولوژيك ، ميباشد . البته اين نكته را بايد در نظر گرفت كه مقصود از درك حيات از ديدگاه زن و مرد ، حيات و جان خود آدمى نيست ، زيرا درك و علم هر كسى درباره حيات و جان خود حضورى بوده و بدون تفاوت ميان زن و مرد قابل دريافت و چشيدن ميباشد . بلكه مقصود ، حيات كلى است كه در همه انسانها وجود دارد . يعنى زن حيات ديگرى را هم ميتواند مانند حيات خود با علم حضورى دريابد . بدينجهت بوده است كه در سر تا سر تاريخ در برابر صدها هزار اشقياى خونخوار مرد مانند چنگيز و نرون و آتيلا نميتوان پنج نفر زن با داشتن مختصات طبيعى خود پيدا كرد كه قساوت و خونخوارى يك صدم يكى از اشقياى مرد را داشته باشد . يك كلئوپاترا كه از فرو كردن سنجاق به سينه كنيزان خود احساس لذت ميكرد ، در تاريخ زنها ضرب المثل مانده است .
اين امتياز فوق العادهايست كه زن در آنهنگام كه با هشيارى و اختيار كامل به مردى علاقمند ميشود ، جان و حيات خود را در طبق اخلاص به آن مرد عرضه ميكند ، در صورتيكه مرد هر اندازه هم كه بيك زن عشق بورزد بآن مقام والا كه حيات و جان خود را در طبق اخلاص به زن تقديم كند ، نميرسد ،
[ 264 ]
مگر اينكه درباره زن مورد علاقه خود ، آن اندازه آرمان اعلا سراغ داشته باشد كه عشق او را از صحنه طبيعى بردارد و به عالم عشق افلاطونى بالا ببرد . اين مطلب مهم را دوباره دقت كنيم : « كلمه واحد عشق در واقع دو معناى متفاوت براى مرد و زن دارد . آنچه زن از عشق استنباط ميكند به اندازه كافى روشن است . عشق نه تنها دلسپردگى است ، ايثار كامل تن و جان است بىهيچ دريغ ،
بىهيچ فروگذارى ، بىچشمداشت به هر چيز ديگر . اين سرشت نامشروط عشق زن ، چيزى است كه عشق او را به ايمان تبديل ميكند ، تنها ايمانى كه او دارد ،
اما مرد ، اگر او زنى را دوست بدارد ، آنچه از زن ميخواهد همين عشق است ،
در نتيجه همان احساس را براى خود مسلم فرض نميكند كه براى زن . اگر مردانى باشند كه آنان هم همين تمايل را به ايثار كامل حس كنند ، به شرافتم سوگند آنها مرد نيستند » 1 .
س . ب . در تأييد مطلب فوق چنين مىگويد : « براى مردان پيش آمده است كه در مواقع خاصى در زندگى عاشقان پرشورى باشند ، اما يكى از آنها را هم نميتوان « عاشق بزرگ » خواند . مردان در شديدترين شيفتگىها و سهمگينترين خودسپردگيهايشان ، هرگز يكسره خود را وا نمى گذارند وقتى در برابر معشوق زانو زدهاند ، آنچه هنوز ميخواهند « تصرف كردن » او است . آنها در ژرفناى زندگيشان عاملهائى مستقلاند . زن محبوب تنها ارزشى در شمار ارزشها است . آنها ميخواهند او را در هستى خويش ادغام كنند و هستىشان را يكسره به پاى او نريزند . به عكس ، براى زن ، دوست داشتن ، چشم پوشيدن از همه چيز به خاطر يك « سرور » است . چنانكه سسيل سوواژ ميگويد : « وقتى زن عاشق ميشود ، بايد شخصيت خود را فراموش كند ،
اين ناموس طبيعت است . زن بىارباب ، يك « هيچ » است ، بىارباب ، زن
-----------
( 1 ) جنس دوم س . ب . ترجمه حسين مهرى ص 83 و 84 .
[ 265 ]
دسته گل پخش و پلا شدهاى است . » 1 البته با قضاوت سوواژ موافق مطلق نيستيم كه ميگويد « زن بىارباب هيچ است » آنچه كه صحيح است اينست زن بىمرد از احساس ركود با عظمتترين موج حياتش كه عبارتست از عدم شركت در كارگاه خلقت ، سخت نگران است كه حتى ممكن است به برخوردن تعادل روانى او بيانجامد . براستى اين هم يكى از امتيازات طبيعى زن است كه حتى بطور ناخودآگاه كنار كشيدن خود را از فعاليت در كارگاه خلقت ، مساوى نابودى خود تلقى ميكند ، در صورتيكه مرد ممكن است آن ناراحتى را كه از محروميت در فعاليت كارگاه آفرينش احساس ميكند ، بوسيله اعمال ديگر دفع نمايد و در موجوديت خود بيارامد در مقابل امتيازى كه زن در متن حيات دارد ، مرد از توانائى عقل نظرى محض بيشتر برخوردار است ، اين برخوردارى ، امتيازى با ارزش انسانى محسوب نميگردد ، زيرا چنانكه اشاره كرديم فعاليتهاى تجريدى و تعميمى كه در مغز مرد بيشتر از زن ديده ميشود ، ارتباط آن فعاليتها را با واقعيت تضمين نمينمايد . چنانكه در مبحث « زن و مرد از ديدگاه اسلام » خواهيم ديد .