در آنهنگام كه على ( ع ) فرياد ميزند كه شما ميدانيد كه من به خلافت از همه شايستهترم ، حتى يك نفر براى اعتراض دهان باز نمىكند .
ولى عمل آنان غير از علمشان بود .
اينكه بعضى از تحليلگران صاحبنظر ميگويند : در مسئله زمامدارى آن دوران تناقضهائى ديده ميشوند كه قابل برطرف شدن نيستند ، گفتاريست صحيح . براى اثبات صحت اين گفتار دلايلى فراوان در تاريخ ثبت شده است .
از جمله آن دلايل همين سخنانى است كه امير المؤمنين در اين مقام ميفرمايد :
شما ميدانيد . چه چيز را ؟ اين حقيقت را كه من براى خلافت از همه شايستهترم .
مقصود از خلافت چيست ؟ مقصود مديريت مادى و روحى انسانها در مجراى « حيات معقول » كه قرآن آن را « حيات طيبه » ناميده است . پيامبر عظيم الشأن اسلام اين مديريت را بعهده داشته است . اين مديريت ، رياست كسرى و قيصرها نبوده است ، بلكه قيام به وظيفه بحركت درآوردن مردم از لجنزار جهل و سقوط در منجلاب هوى و هوسهاى حيوانى و ظلمتهاى فقر و خودكامگى و
[ 180 ]
خودستيزى بوده است . آيا مردم آن دوران شايستگى امير المؤمنين ( ع ) براى قيام بچنين وظيفه بزرگ را ميدانستند . آرى ميدانستند . نتيجه اين دانستن چه بوده است ؟ نشستن و تماشا كردن ؟ نه هرگز ، زيرا اگر چنين بود ، قابل تأويل و تفسير بود ، ولى متأسفانه وقتى كه تن به سلطنت معاويه و عوامل بوجود آورنده آن ميدهند ، در حقيقت بدون اينكه كمترين ارزشى به علم خود درباره شايستگى انحصارى امير المؤمنين بدهند ، با كمال آسودگى خاطر يا براى آسوده كردن خاطر خود از آن علم ، كه هم در اين دنيا خصم بىامان آنان بوده و هم در آخرت مبدل به عذاب شديد الهى خواهد شد ، به قضا و قدر الهى تمسك ميكردند خوب ، چه ميشود كرد ؟ قضا و قدر چنين است كه امير المؤمنين نبايد به انجام وظيفه الهى خود قيام كند قضا و قدر اين معجزه را در مغز اين نابكاران بوجود ميآورد كه ظلمت بر نور برترى پيدا ميكند و باطل بر حق ترجيح داده ميشود 3 ، 4 ، 5 ، 6 و و اللَّه لأسلّمنَّ ما سلمت أمور المسلمين و لم يكن فيها جور إلاّ علىّ خاصَّة التماسا لأجر ذلك و فضله و زهدا فيما تنافستموه من زخرفه و زبرجه ( من به تصميم شما تسليم خواهم شد ، ماداميكه امور مسلمانان سالم بماند و ظلم و جورى در امور مسلمانان روى ندهد مگر فقط براى من . اين تحمل و شكيبائى به اميد پاداش و فضل الهى و اعراض از آن آرايش ظاهرى و پيرايش صورى خلافت است كه شما درباره آن به رقابت افتادهايد ) .