غنا و بىنيازى مطلق خداوندى از آفريدن مخلوقات
ذهن بشرى چنين عادت كرده است كه همه كارهائى كه از انواع جانداران
[ 71 ]
صادر شود مستند به نيازى بداند كه بايستى براى رفع آن ، كار يا كارهائى را انجام بدهد و با محصول آن ، احتياج خود را مرتفع بسازد . و بطور كلى هر كارى كه صادر مىشود اگر بيهوده و عبث نباشد بانگيزگى عاملى مىباشد كه يا موجب جلب منفعتى براى او است و يا موجب دفع ضررى از او . آدمى با اين عادت ثابت در ذهن است كه خيال مىكند كارى را كه خداوند در خلقت موجودات انجام داده است ، حتما براى رسيدن به نتيجهاى بوده است كه او به بدست آوردن چنان نتيجهاى نيازمند بوده است با نظر به قدرت و بىنيازى و غناى مطلق خداوندى اسناد دو موضوع سود و زيان براى او امكان ناپذير است . چنانكه تصور احتياج براى آن ذات اقدس چه جلب سود و چه دفع زيان مخالف كمال و وجوب وحدانيت مطلق او است . كدامين مخلوقات مىتواند بر سلطه او بيفزايد در صورتيكه ما فوق سلطه او قابل تصور نيست و همه مخلوقات در برابر او در فقر محض و وابستگى ، به هستى خود ادامه مىدهند .
براى دريافت غنا و بىنيازى مطلق خداوندى نخستين مرحله تصفيه ذهن از عادت مأخوذ از كارهاى انسانى است كه همواره براى رفع احتياج از انسانها صادر ميگردند .
مرحله دوم توجه بكارهاى بسيار عالى روح است كه بدون هدفگيريهاى معمولى در راه رفع احتياج از روح صادر مىگردند و ميتوانند بعنوان نمونه ناچيزى از كار خداوندى در ايجاد مخلوقات بوده باشند . بعنوان مثال وقتى كه روح تكامل يافتهاى درباره بوجود آوردن يك آرمان معقول و يا يك نمود زيباى نشان دهنده كمال ، كارى را انجام مىدهد ، نه براى رفع نياز است ،
زيرا روح كمال يافته آرمان معقول و زيبائى را در حد اعلاى آنها در وجود خود داراست ، لذا نمود عينى آن دو نمىتواند كمترين غنا و مزيتى براى آن روح بوجود بياورد . خلاصه ، سلطه مطلقه ذات خداوندى از يكطرف كه ذات
[ 72 ]
پاكش با آن موصوف است و عدم توانائى هيچ موجودى براى عرض اندام و تزاحم در برابر مشيت او از طرف ديگر و جامع بودن آن ذات اقدس همه كمالات و فعليتها را ، بهترين دليل محتواى جملهايست كه امير المؤمنين ميفرمايد كه : « مخلوقات را نه براى شدت دادن به سلطه و اقتدار خود آفريد و نه . . . 25 ، 24 لم يحلل فى الأشياء فيقال هو فيها كائن و لم ينأ عنها فيقال هو منها بائن ( خداوند سبحان در اشياء حلول نكرده است كه گفته شود : خداوند در توى آنها است و از آن اشياء دور نشده است كه گفته شود : خداوند از آن اشياء جدا و مجزاست ) .
تذكر در نسخه دكتر صبحى صالح جمله بالا چنين است : فيقال هو كائن
و يقينا غلط است ، بلكه صحيح همان است كه در بالا آورديم : ( فيقال هو فيها كائن ) و در نسخه ابن ابى الحديد هم ضمير مجرور ( فيها ) وجود دارد . اين مسئله كه رابطه خداوندى را با موجودات بيان مىكند در مجلد دوم از اين ترجمه و تفسير در تفسير خطبه اول مورد بررسى قرار گرفته است ، مراجعه شود . 26 ، 27 ، 28 ، 29 ، 30 ، 31 ، 32 لم يؤده خلق ما ابتدء و لا تدبير ما ذرا و لا وقف به عجز عمّا خلق و لا ولجت عليه شبهة فيما قضى و قدّر بل قضاء متقن و علم محكم و امر مبرم ( آفرينش آنچه كه اقدام به خلقت آن نموده و تدبير آنچه كه بوجود آورده است ، سنگينى و خستگى براى او نداشته و ناتوانى از ايجاد كائنات و براه انداختن آنها او را متوقف نساخته است و در اجراى قضا و گستردن نقشه هستى اشتباهى بر او وارد نگشته ، بلكه قضائش متقن و علمش محكم و امرش مبرم است ) .
[ 73 ]