اى سربازان الهى ، اينجا ميدان جنگ است ، هيچ حركتى را بدون خشيت خداوندى انجام ندهيد
سپاهيان من ، اينجا ميدان جنگ است و صحنه كارزار ، اينجا است جايگاهى كه در هر لحظه احتمال خاموشى شعله فروزان حيات موج ميزند . هر لحظهاى كه ميگذرد ، آن كسى كه خود را زنده مىبيند ، مىپندارد كه زندگى تازهاى يافته ، روز اول تولدش را تجسيم مينمايد . همه صحنه پهناور كارزار يك نوار باريك مرزى است كه يكطرف آن زندگى و طرف ديگرش مرگ است . هر شمشيرى كه بر تارك يا بر سينه يك انسان فرو ميرود ، صدها تفكرات و احساسات و كاخهاى آمال و آرزوها و اميدها را فرو ميريزد ، و از يك انسان جاندار لاشهاى بيجان در خاك و خون مىاندازد ، در حاليكه صدها چشم در دودمانش بانتظار نشسته از هر كسى سراغش را ميگيرند و از هر صدائى كه از در خانه در ميآيد ، اميدها و احتمالات در درون آن چشم در انتظارها ميجوشد كه شايد آن عضو كاروان سفر هولناك هم اكنون با گرد و غبار از راه ميرسد .
[ 81 ]
سربازان من ، اينجا ميدان جنگ است و صحنه كارزار ، دو گروه متخاصم كه روياروى يكديگر صفآرائى كردهاند ، خواستهاى جز نابودى طرف ديگر ندارند ، براى فرزندان آدم موقعيتى حساستر و خطرناكتر از اين صحنه وجود ندارد كه هر يك از طرفين كارزار زندگى خود را در توى شيشهاى بسيار نازك و زودشكن مىبينند كه ادامه وجود آن براى لحظهاى ديگر بسته به احتمال ادامه آن شيشه بسيار نازك و زودشكن در برابر رگبار سنگها و صخرههاى اسلحه است كه از هر سو بسوى آن مىبارد و جان ديگران در قلعه آهنينى است كه بايد همه توانائى خود را براى شكستن و يا ذوب كردن آن بكار بيندازند . اين تلقين كه در هر دو طرف به شدت وجود دارد ، موجب ميشود كه عقول و دلهاى طرفين كارزار تا حد نگهبانى يك شيشه نازك و زودشكن و نابود كننده يك قلعه آهنين به فعاليت بيفتد . در صورتيكه وسيلهاى كه براى اين نگهبانى در دست دارند ، برانترين و شكنندهترين اسلحه ميباشد .
جانبازان من ، اينجا ميدان جنگ است و صحنه كارزار فقط در اين ميدان مرگ است كه انسانها همه قواى مغزى و عضلانى خود را جمعآورى نموده و براى نابود كردن طرف و خاموش ساختن چراغ زندگى او بسيج ميكنند و همه اصول و قوانين و نيك و بد و بايد و نبايد و شايد و نشايد را چنان از ديدگاه خود كنار ميگذارند كه گويى اين انسانها همان موجودات پيش از ورود به عرصه كارزار نبودهاند بدتر و ناگوارتر و نابخردانهتر از همه اينها ،
اين مسئله است كه پس از ارتكاب هزاران خطاهاى ضد بشرى در ميدان جنگ ،
اگر از وى بپرسند كه چرا در ميدان جنگ آن خطاها را مرتكب شدى ؟ با يك قيافه از خود راضى كه گوئى همه آن خطاها و گناهانش وظائف بسيار بسيار ضرورى بوده است ، چنين پاسخ مىدهد كه : ميدان جنگ بود و ميبايست آن كارها را انجام بدهم مثلا ميبايست مادران را در حاليكه پستان به دهان شيرخوارهاى خود گذاشته و مايه جانشان را در شكل مايع سفيد رنگى به نام
[ 82 ]
شير به آنان تغذيه ميكردند و هيچ ارتباطى هم با ميدان جنگ نداشتند ،
قطعه قطعه كنم توپها و موشكها و خمپارهها را در نيمههاى شب كه پير مرد كهنسالى در كوخ محقر خود سر ببالش استراحت نهاده و مادرى كه در يك ساختمان خشتى و گل اندود ، كودكش را به بغل چسبانده و با نفسهاى گرم مادرانه خود حرارت حيات بخش را در او ميدمد ، بسوى آنان پرتاب مىكردم ،
خوب ديگر جنگ است و در جنگ نقل و نبات كه پخش نميكنند اگر يك متفكرى ادعا كند كه من در مقابل هزار دليل كه مدعيان پيشرفت انسانيت و تكامل عقلائى ميآورند ، فقط با يك دليل ، آرى فقط با يك دليل آن هزار دليل را رد نموده و پوچ بودن همه آنها را اثبات ميكنم و آن عبارتست از قيافه ضد بشرى انسانها در ميدان جنگ ، اين متفكر صحيح ميگويد و عين حقيقت را بيان ميكند و مطلبى را ابراز ميكند كه تأويل و توجيه آن نابخردانهتر از خود نابخردى بشر در موقع جنگ است .
سپاهيان من ، اينجا ميدان جنگ است و صحنه كارزار از هيجانات حيوانى و درنده خوئى خود جلوگيرى كنيد ، از انتقام جوئىهاى ددمنشانه بپرهيزيد ، كينه توزىهاى شخصى را فراموش كنيد ، شما در ميدان جنگ و كارزاريد ، اين ميدان براى آگاهان و خردمندان يك نام ديگر دارد كه هرگز آنرا از نظر دور نميدارند ، اين نام كه متأسفانه در كتابهاى لغت پيدا نميشود و شايد لغت دانان از خجلت و شرمندگى اين لغت را در كتابهايشان نميآورند ،
عبارتست از جايگاهى كه بزرگترين جلوهگاه مشيت خداوند كه حيات انسان است از مسير طبيعى خود كنار افتاده و در گردابهاى هولناك گرفتار طوفان هوى و هوسها ميشود ، حق و ناحق و زشت و زيبا و بايد و نبايد و همه اصول پذيرفته شده انسانى رنگ خود را مىبازد و خنثى ميگردد و انگيزگى خود را از دست ميدهد . اينست نام اصلى اين ميدان كه درندگان انساننما اسم آنرا ميدان بروز قهرمانى قهرمانها ناميدهاند ، و ملاك استحقاق اين اسم را بىپروائى
[ 83 ]
درباره همه اصول و قوانين انسانى قرار دادهاند پس اى لشگريان من ، آگاه باشيد كه شما در حقيقت ، در اين ميدان هولناك روياروى خدا حركت مىكنيد ، و سر و كار شما در اين عرصه مرگزاى با عالىترين جلوهگاه مشيت خداوندى است كه حيات انسانها است ، آرامش خود را از دست ندهيد ، به اعصاب خود مسلط شويد و بدانيد كه شما به اين ميدان براى نابود ساختن ضد حيات انسانها وارد شدهايد ، نه براى خاموش كردن عالىترين جلوه مشيت خداوندى كه حيات انسانها است . درك اين حقايق و آشنائى امير المؤمنين ( ع ) با ارزش جانهاى آدميان بود كه آن جان شناس آلهى را وادار ميكرد كه همواره پيش از جنگ و در اثناء جنگ ارتباط شديد با خدا را فراموش نكند و دائما در حال نيايش با خدا بوده باشد .
ابن ابى الحديد از نصر بن مزاحم منقرى نقل مىكند كه عمرو بن شمر از جابر جعفى روايت كرده است كه امير المؤمنين عليه السلام هر موقعى كه رهسپار ميدان جنگ ميشد ، پيش از آنكه سوار شود ، نام خدا را به زبان ميآورد ، و ميگفت :
الحمد للّه على نعمه علينا و فضله ، « سبحان الّذى سخّر لنا هذا و ما كنّا له مقرنين . و إنّا ألى ربّنا لمنقلبون » 1 2 ( ستايش مرخداى را است كه اين مركب را در تسخير ما قرار داد [ و اگر مشيت الهى نبود ] ما توانائى تسخير آنها را نداشتيم . و ما بسوى پروردگارمان برگشت خواهيم كرد ) .
1 نام خدا را بر زبان ميآورد ، آرى ، حيات از آن خدا است ، مالك حيات و موت او است . اين منطقه ممنوعه حيات فقط با مشيت تكوينى و اراده تشريعى خداوندى قابل شكستن است .
-----------
( 1 ) . شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد ج 5 ص 176 .
-----------
( 2 ) . الزخرف آيه 13 و 14 .
[ 84 ]
2 مركب كه در اين موقعيت يكى از وسائل جنگ است ، و با اراده خداوندى در اختيار من قرار گرفته است ، بايد در راه خدا مورد بهرهبردارى قرار بگيرد . اگر اقوام و ملل اين نكته را در پديده جنگى مورد توجه قرار ميدادند و اين حقيقت را در مغزشان خطور ميدادند كه همه وسائل و مواد جنگى موجوداتى هستند كه فقط با عقل و انديشه بشرى به اشكال مطلوب در ميآيند و اگر عقل و انديشه بشرى نبود ، چه بسا كه آن موجودات انسانها را تسخير مىكردند ، يا لا اقل انسانها مانند ديگر حيوانات توانائى استفاده از آنها را نداشتند و اين عقل و انديشه از با عظمتترين نعمتهاى خدادادى است . پس چرا در بكار بردن وسائل جنگى كه محصولى از نعمتهاى خدا دادى بوده و در حساسترين مسائل بشرى كه مسئله زندگى و مرگ است بياد خدا نباشيم .
3 إنّا ألى ربّنا لمنقلبون ( قطعا ما بسوى خداى خود برميگرديم ) .
و مسئول همه انديشهها و هدفگيريها و كارهاى خويشتن كه در ميدان كارزار انجام دادهايم ، خواهيم بود . ريختن يك قطره خون ناحق كافى است كه ما را به عذاب تلخ الهى گرفتار كند . كمترين مسامحه در احقاق حق و تسلط بر اعصاب و كنار گذاشتن كينهتوزىهاى احمقانه كافى است كه ما را در غضب جدى خداى زندگى و مرگ غوطهور بسازد . اندك غرور و فخر فروشى و مباهات به شمشير بازى خودخواهانه براى جلب شقاوت ابدى كفايت ميكند .
آرى ، يا در اين ميدان جنگ و يا چند روز و شب ديگر ما بسوى خداى خود برميگرديم و در پيشگاه او ميايستيم و از كوچكترين حركت چشم و موج انديشه تا تاخت و تاز بر سرنوشت زندگى آدميان ، مورد محاسبه و مؤاخذه قرار خواهيم گرفت . پس ما بايد ميدان جنگ را نه تنها دور از ديدگاه الهى تلقى نكنيم ، بلكه آنرا چنان مورد نظاره الهى بدانيم كه همه حركات ما عنوان ذكر و قيام و ركوع و سجود بخود بگيرد . جابر جعفى ميگويد : امير المؤمنين ( ع ) پس از نيايش فوق رو به قبله ميايستاد و دستها را به سوى آسمان بلند ميكرد و
[ 85 ]
با خداوند متعال چنين راز و نياز ميكرد :
اللّهمّ أليك نقلت الأقدام و أتعبت الأبدان و أفضت القلوب و رفعت الأيدى و شخصت الأبصار ، « ربّنا افتح بيننا و بين قومنا بالحقّ و أنت خير الفاتحين » ( پروردگارا قدمها بسوى تو برداشته شده و بدنها در راه تو خسته و دلها بسوى تو كشيده شده و دستها بطرف تو بلند و چشمها ببارگاه تو دوخته شده است . « اى پروردگار ما ، ميان ما و قوم ما فتح را بر مبناى حق برقرار فرما و توئى بهترين فتح كنندگان » ) .
1 خداوندا ، ما با ايمان به اينكه در مسير حق حركت ميكنيم ، قدم برداشتهايم ، نه در راه جاهطلبىها و خودخواهىهاى ضد حق و حقيقت .
2 خداوندا ، ما بدنهاى خود را كه امانتهاى تست در راه تو از دشتها و تپهها و هامونها و خارستانها و سنگلاخها مىكشيم و آنها را به زحمت و مشقت مىاندازيم .
3 خداوندا ، ديدگان خود را ببارگاه تو دوخته و انتظار رحمت ترا مىكشيم ، اى مالك زندگى و مرگ انسانها .
4 پروردگارا ، فتح حقيقى و حل و فصل خصومتها از آن تست و از مشيت بالغه تو . ما آنچه را كه در پيشگاه تو فتح است ، از تو مسئلت ميداريم ، زيرا فتح و پيروزى بر مبناى حق از آن تست نه پيروزى ظاهرى و شكست دادن يكمشت نادان از خود بىخبر و ضد انسان كه از روى حماقت و كينهتوزى با مبادى و اصول حيات ، خود را و ما را به مرز زندگى و مرگ كشانده و با تو بمبارزه برخاستهاند .
5 خداوندا ، آن انبوه موجودات كه روياروى ما ايستادهاند ، قوم ما هستند و از نوع ما و فرزندان همان آدمند كه ما را هم مانند آنان وارد عرصه زندگى كردهاند حال كه تضاد و خصومت ما با يكديگر ذاتى نيست ، خود
[ 86 ]
فتح بر مبناى حق را ميان ما برقرار بفرما .
سپس امير المومنين دستور حركت صادر نموده و مىفرمود :
سيروا على بركة اللّه ، ثمّ يقول : اللَّه اكبر ، اللَّه اكبر ، لا اله الاّ اللَّه ،
اللَّه اكبر ، يا اللَّه ، يا احد ، يا صمد ، يا ربّ محمّد ( ص ) اكفف عنَّا بأس الظّالمين « الحمد للَّه ربّ العالمين . الرّحمن الرّحيم . مالك يوم الدّين .
ايّاك نعبد و ايّاك نستعين » بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم و لا حول و لا قوّة الاَّ باللَّه العلىّ العظيم . ( سپاهيان من ، اى سربازان الهى ، اكنون با بركت خداوندى حركت كنيد ، حالا راه بيفتيد [ و بدانيد كه مبدء حركت ما انَّا للَّه است و مقصد حركت ما و انَّا اليه راجعون ] . سپس ميگفت : اللَّه اكبر ، اللَّه اكبر ، لا اله الا اللَّه ، اللَّه اكبر ، يا اللَّه ، يا احد ، يا صمد ، اى خداى محمد ( ص ) شدت [ درنده خوئى ] ستمكاران را از ما بازدار . ستايش مرخداى را است كه پرورنده عالميان است ، رحمان و رحيم و مالك مطلق روز جزا است . اى خداوند بزرگ ، تنها ترا مىپرستيم و تنها از تو كمك ميجوئيم . بنام خداوند رحمان و رحيم . هيچ حركت و نيروئى نيست مگر از آن خداوند بزرگ و با عظمت است ) .
حال ببينيم : اين فرزند بزرگ آدم ابو البشر با اين هيجان مقدس روحى و با اين احساسات ملكوتى جنگ را چگونه مىبيند و با چه روحيهاى روانه ميدان كارزار ميگردد :
1 سربازان من ، با تكيه به بركت و ميمنت مشيت الهى حركت كنيد ،
نه با تكيه به زور و قدرت عاريتى كه از طبيعت محدود شما برمىخيزد و در معرض نابودى بوسيله قدرت و زور موجوداتى از نوع خود شما مىباشد به زر و زيور و آرايش انبوه سلحشوران خود نيز مغرور مباشيد زيرا :
تكيه بر اختر شبگرد مكن كاين ايام
تاج كاووس ربود و كمر كيخسرو
[ 87 ]
هم اكنون برگرديد و به تاريخى كه در پشت سر خود گذاشتهايد ، لحظاتى چند بينديشيد كه در همه اقوام و ملل و در همه دورانها ، كشتيبانهائى قدرتمند با همه تجهيزات لازم و مفيد ، كشتىهاى خود را بسوى مقصدى به حركت در ميآوردند ، و هنوز مسافتى طى نكرده طوفانى محاسبه نشده ، كشتى و كشتيبان و كشتى نشينان را با كمال بىاعتنائى به كام مرگ مىسپرد آرى :
برد كشتى آنجا كه خواهد خداى
و گر جامه بر تن درد ناخداى
2 لشگريان من ، با نام خداوندى و با بركت خداوندى حركت كنيد ،
از اين لحظات به بعد ، من و شما در شديدترين آزمايشهاى الهى قرار ميگيريم ، ما رو به ميدانى ميرويم كه مىتوانيم سعادت ابدى را براى خود بيندوزيم و ميتوانيم خود را گرفتار شقاوت ابدى بنمائيم . سعادت ابدى ما در اينست كه حيات انسانها را بازيچه خود خواهى و قدرت پرستى خود قرار ندهيم و شقاوت ابدى ما در اينست كه صداى چكاچك شمشيرها نداى وجدانى ما را خاموش بسازد و صداى خداوندى را كه در چنين موقعيت حساسى رساتر از هر موقعيت در درون ما طنين مىاندازد ، از اثر بيندازد . اى لشگريان من ،
اين راه جهاد اصغرى كه پيش گرفتهايد ، بدون جهاد اكبر كه تسلط بر هوى و هوسهاى شيطانى است ، حتى اگر شما را به پيروزى هم برساند ، نتيجهاى را كه خدا از حركت در اين راه از شما ميخواهد ، بدست نخواهيد آورد .
3 اللَّه اكبر ، اللَّه اكبر . خدا از همه چيز با عظمتتر است ، خدا با عظمتتر از آنست كه قابل توصيف باشد . خدا بزرگتر از جنگ و پيكارى است كه ما بسوى آن رهسپار گشتهايم . خدا بزرگتر از آن است كه آبروى انسانهائى را كه در راه او قدم برميدارند در مقابل دشمنانش بريزد . خدا بزرگتر از آنست كه حكمت و مشيت بالغه خود را تابع هوى و هوس يك مشت موجودات از خدا بىخبر و خودپرست قرار بدهد . خدا بزرگتر از آن است كه صداى ما را نشنود و ناظر اعمال درونى و برونى ما نباشد .
[ 88 ]
4 لا اله الا اللَّه سربازان من ، من كه امير و فرمانده شما هستم ، بندهاى از بندگان خدايم ، مبادا در حق من غلو و مبالغه كنيد و خود را طعمه آتش غضب الهى نمائيد . در آنهنگام كه قدرت و توان دشمن را بيش از قدرت و توان خود ديديد ، مبادا خود را ببازيد و گمان ببريد كه قدرت و توان است كه سرنوشت انسانها را تعيين ميكند ، نه ، هرگز ، زيرا سازنده و تعيين كننده سرنوشتها فقط خداوند ذو الجلال است كه بر همه چيز دانا و توانا است و در آن هنگام كه قدرت و توان خود را بيش از دشمن ديديد ، كبر و نخوت شما را ديوانه نكند و عقل خدا دادى را از شما نربايد ، زيرا كه معبودى جز اللَّه وجود ندارد و هيچ قدرت و توانى قابل ستايش و خيره شدن نيست .
5 بار ديگر اللَّه اكبر خداوند بيچون حتى از اين توصيفات كه پر از مفاهيم ذهنى خود ما است ، بزرگتر است . او بزرگتر است زيرا او خدا است اگر معناى خدا را در مىيافتيد ، بدون نياز به تعليم ، خودتان ميگفتيد : اللَّه اكبر لا اله الاّ اللَّه .
6 يا اللَّه هيچ ميدانيد كه اگر اين كلمه را از اعماق جان برآوريد ، چه ميگوئيد ؟ آيا هيچ ميدانيد كه با آمدن اين كلمه به زبانتان از همه قلههاى هستى بالاتر رفته و در پيشگاه خداى هستى آفرين ، با روح شكوفا ايستادهايد ؟
آرى چنين است :
بلكه آن اللَّه تو لبيك ما است
و ان نياز و درد و سوزت پيك ما است
نى ترا در كار من آوردهام
نه كه من مشغول ذكرت كردهام
حيلهها و چارهجوئىهاى تو
جذب ما بوده گشاده پاى تو
درد عشق تو كمند لطف ما است
زيرا هر يا رب تو لبيكها است
7 يا احد اى خداوند يگانه ، هيچ موجودى شباهتى با تو ندارد و تو آن يكتا و بىنظير خدائى كه هر چيزى و هر كسى كه بخواهد خود را شبيه و مثل تو نمايد ، حقارت و ذلت و پستى خود را آشكارتر ميسازد . يگانه
[ 89 ]
خداوندا ، ما باين عرصه كارزار نيامدهايم كه تكيه بر قدرت و زور و مهارت خود نموده و خود را با تو شريك بسازيم و قدرت و زور خود را شريك تو قرار بدهيم . ما به ناتوانى خود در برابر تو معترف و فيض قدرت را در هر لحظه از سوى تو ميدانيم .
8 يا صمد اى بىنيازترين بىنيازها ، اى خداوندى كه قدرت مطلقه تو از ذات تو و هيچ قدرت و توانى بى اراده تو كارساز نيست .
9 يا رب محمد اى پروردگار محمد ( ص ) كه در همه جنگها و پيكارها با امدادهاى غيبى خود او را بر دشمنان پيروز ساختى و رعب او و سپاهيان او را در دلهاى كافران و مشركان انداختى ،
اكفف عنَّا بأس الظَّالمين شدت و صولت ستمكاران را از ما باز دار . ستايش مرخداى را است كه پرورنده عالميان ، رحمان و رحيم و مالك على الاطلاق روز حساب است .
بار الها ، فقط ترا مىپرستيم ، و فقط از تو كمك و امداد مىطلبيم . بنام خداوند رحمان و رحيم .
و لا حول و لا قوّة إلاّ باللّه العلىّ العظيم ( و هيچ حركت و قوهاى نيست مگر اينكه مستند به خداوند بزرگ و با عظمت است ) .
ملاحظه مىشود كه امير المؤمنين عليه السلام پيش از ورود به ميدان كارزار ، چه هيجانات ربانى و چه حالات نيايش شگفت انگيز پيدا مىكند .
اين همه تكرار نامهاى خداوندى و اينهمه توجه به مقام ربوبى نشانگر آن است كه آن انسان بزرگ عظمت و ارزش زندگى انسانها را بهتر از همه فهميده است كه براى ورود به جنگ آنهمه بىتابى و بيقرارى در برابر خدا از خود نشان مىدهد كه مبادا او و يا سپاهيانش كمترين تخلف از قانون زندگى و مرگ نموده و قطرهاى خون ناحق بر زمين بريزيد . آرى ، اين حقيقت همواره در اعماق دل امير المؤمنين عليه السلام موج ميزد كه :
خون نپوشد جوهر تيغ مرا
باد از جا كى برد ميغ مرا
[ 90 ]
تو نگاريده كف مو ليستى
آن حقى كرده من نيستى
خطاب به دشمن مىگويد :
5 و تجلببوا السّكينة ( و لباس آرامش بپوشيد )