خداوندا ، سخنانى را كه بعنوان وسيله تقرب بسوى تو بر زبانم ميآورم و مطابق خواستهها و راهنمائى قلبم نيست ، بر من عفو فرما
در آن دعاها و نيايشهاى گوناگون و آيات قرآنى كه بر زبان ميآوريم و آنهمه سخنان سازنده پيشوايان اسلام را كه ميخوانيم و مينويسيم و تدريس ميكنيم ، با عظمتترين معانى سازنده و بهترين مفاهيم موجب تقرب به پيشگاه خداوندى موج ميزند كه اگر قلب ما هم موافق آنها بود ، به وزن كوچكترين ذره مرتكب معصيت نمىگشتيم و همه امكانات خود را در انجام اعمال صالحه بكار مىانداختيم و در نتيجه حيات ما قيافه الهى خود را كه در قرآن حيات طيبه ناميده شده است ، بر ما نشان مىداد . ولى چه بايد كرد كه زبان ما سخنى ميگويد كه يا قلب اصلا اطلاعى از آن ندارد و يا واقعيت را بر خلاف آن مىبيند
غاض الوفاء وفاض الغدر و انفرجت
مسافة الخلف بين القول و العمل
1 طغرائى ( وفاء به عهد و پيمان و وعدهها فروكش كرد و از بين رفت و عذر و حيلهگرى بجريان افتاد و از سر گذشت و فاصله تخلف قول از عمل بسيار زياد شد . ) سخن يك محتوى دارد ، عمل چيز ديگرى را نشان ميدهد ، قلب در وضعى غير از آن دو در اضطراب است كه خداوند اين خودكامه خودستيز چه ميگويد و چه ميكند مگر يك موجود در يك لحظه سه موجود متضاد ميشود ؟
آرى ، ميشود . و آن موقعى است كه قلب دريافته است كه من عمل را بدون
-----------
( 1 ) لامية العجم طغرائى .
[ 223 ]
اخلاص انجام ميدهد ، و اين عمل پوچ است . عمل با ظاهرى آراسته بوسيله اعضاى من نمودار ميگردد و قابل تفسيرات گوناگونى است و هيچ مختص ذاتى غير قابل ترديد ندارد . زبان ميگويد : قربة الى اللَّه خالصا لوجهه الكريم انسان در اين موقع سه موجود متضاد است كه ممكن است در اين موقع خوشحال و هيجان ذوقى نيز داشته باشد ولى
آتش پنهان و ذوقش آشكار
دود او ظاهر شود پايان كار
8 ، 9 اللَّهمَّ اغفر لى رمزات الألحاظ و سقطات الألفاظ و سهوات الجنان و هفوات اللِّسان ( اى خداى من ، بر من ببخشاى اشاراتى را كه با چشمانم نمودهام و الفاظ بيمعنى و باطل را كه گفتهام و اميال و تمنياتى را كه در دلم سر زدهاند و لغزشهائى را كه با زبانم مرتكب شدهام )