تفسير عمومى خطبه هفتاد و دوم
1 ، 2 ، 3 ، 4 ، 5 اللَّهمّ داحى المدحوَّات و داعم المسموكات و جابل القلوب على فطرتها شقيَّها و سعيدها ( خداوندا ، اى گسترنده و رها كننده گستردهها [ براى كار خود ] و اى بر پا دارنده آسمانهاى بلند ، و اى آفريننده دلها چه شقى و چه سعيد بر فطرت اصلى خود ) .
اى خدا ، اى خالق بى چون و چند
از تو پيدا گشته اين كاخ بلند
معناى دحو در لغت گستردن و رها كردن جسم در فضا يا در زمين است كه مانند انداختن يك جسم و قرار دادن آن جسم در موقعيت مناسب به طبيعت خود ميباشد ، اعم از اينكه آن موقعيت مناسب سكون باشد يا حركت ، لذا نميتوان از اين جمله براى حركت يا سكون زمين استدلال قطعى و محكم كرد ،
البته بعضى از صاحبنظران علوم اسلامى با نظر به دلايلى ديگر حركت زمين را از ديدگاه اسلام مىپذيرند . اين جمله مورد تفسير به سه گروه از آيات قرآن مجيد اشاره ميكند كه مصاديقى بر مفهوم فوق مىباشند :
گروه يكم كه داراى مضمون آيه زير است :
أَ أَنْتُمْ اَشَدُّ خَلْقاً أَمِ السَّماءُ بَناها . رَفَعَ سَمْكَها فَسَوَّاها . وَ أَغْطَشَ لَيْلَها وَ
[ 150 ]
أَخْرَجَ ضُحاها 1 .
( آيا شما ( انسانها ) از نظر خلقت شديدتريد ، يا آسمانى كه آنرا بنا نهاد و بلندى آنرا مرتفع ساخت و تنظيمش كرد و شبش را تاريك و روزش را روشن ساخت ) .
گروه دوم وَ الْأَرْضَ بَعْدَ ذلِكَ دَحاها أَخْرَجَ مِنْها مائَها وَ مَرْعاها 2 .
( و پس از آن زمين را در فضا گسترانيد و آب و چراگاهش را بيرون آورد ) .
گروه سوم وَ لكِنَّ اللَّهَ جَبَّبَ إِلَيْكُمُ الاْيمانَ وَ زَيَّنَهُ فى قُلوُبِكُمْ 3 .
( ولى خداوند ايمان را بر قلب شما محبوب و آنرا در دلهاى شما بياراست ) فِطْرَةَ اللَّهِ الَّتى فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْها 4 .
( ايمان بخداوند همان فطرت اصلى است كه خداوند مردم را بر مبناى آن سرشته است ) .
اين گونه نيايش كه در مواردى متعدد در نهج البلاغه آمده است ، فوق العاده آموزنده و ناشى از وسعت ديدگاه آدمى است كه انسان نيايشگر به عظمت جهان و فروغى كه از ماوراى آن بر اين جهان ميتابد ، هشيار و آگاه باشد كه در كجا زندگى مىكند و اگر مقدارى سر به بالا ببرد و شكوه هستى و فروغ خيره كننده آنرا درك كند ، نه تنها مىفهمد كه تصادفات طبيعت وى را در يك بيابان بى سر و ته رها نكرده است ، بلكه او در يك جهانى پرمعنى زندگى ميكند كه هيچ فردى نميتواند آن را بىمعنى تلقى نكند ، مگر اينكه مغز يا روان او از حال اعتدال خارج شده باشد . تازه اين نتيجه منحصر به فرد چنين نظاره و
-----------
( 1 ) . النازعات 27 تا 29 .
-----------
( 2 ) . النازعات 30 و 31 .
-----------
( 3 ) . الحجرات 7 .
-----------
( 4 ) . الروم 30 .
[ 151 ]
بالانگرى نيست ، بلكه نتيجهاى با اهميتتر از اين را در بردارد كه عبارتست از احساس يك معناى والا در هستى خود نظارهگر . چه خوب گفته است آن متفكر بيدارى كه ميگويد : بى ايمانى به معنىدار بودن جهان و انسان بآن آسانى نيست كه معمولا اشخاص سطح نگر مىپندارند . براى رسيدن به اين بىايمانى ، نبايد سربالا برده و بر هستى نگريست كه حتما اين نگرش اگر شايسته و عميق باشد ، قطعا ايمان به معنىدار بودن جهان و انسان را در دنبال خواهد داشت . همينكه ايمان مزبور در درون انسان بوجود آمد ، ايمان به معنىدار بودن وجود خويش ، نيز مانند يك معلول قطعى كه از علت زائيده ميشود ، بوجود خواهد آمد . بنابر اين اينگونه نيايشها كه از پيشوايان عالم تشيع بطور فراوان صورت گرفته است ، با اهميتترين حقيقت را به انسانها مىآموزد كه عبارتست از معنىدار بودن جهان و انسانى كه در آن زندگى ميكند . اما اينكه اينگونه نيايشها ناشى از وسعت ديدگاه آدمى است ، مطلبى است كاملا روشن و بى نياز از تفصيل و استدلالهاى پر پيچ و خم ، زيرا تفاوت بسيار زياد است ميان كسى كه توجهش به خدا در دائره مشتى درك شدههاى ابتدائى و انگيزههاى سطحى است كه ناشى از محدودنگرى و احتياجات خود طبيعى محقر او است و آن كسى كه از اين دائرههاى محدود و محدود كننده بالاتر رفته و هستى را مانند يك واحد پرمعنى در ديدگاه خود مىبيند و پس از آن به درون خود مسافرت ميكند و جهانى بزرگتر از آن را در خود مشاهده ميكند و آنگاه به نيايش با خداى آن بيرون و اين درون مىپردازد .
اينهمه گفتيم ليك اندر بسيچ
بىعنايات خدا هيچيم و هيچ
بىعنايات حق و خاصان حق
گر ملك باشد سياهستش ورق
اى خدا اى فضل تو حاجت روا
با تو ياد هيچكس نبود روا
اى خدا اى خالق بىچون و چند
از تو پيدا گشته اين كاخ بلند
اى خدا اى خالق بى چند و چون
آگهى از حال بيرون و درون
[ 152 ]