آن پشيمانى تباه كننده كه سودى نخواهد بخشيد
هرگونه غفلتى كه در مورد لزوم آگاهى و هشيارى گريبان آدمى را بگيرد ، بىشك ، دير يا زود بينى او را بخاك خواهد ماليد ، بدون اينكه توانائى برخاستن از آن سقوط را داشته باشد . هر اندازه كه اهميت آگاهى در پديدهاى از حيات بيشتر باشد ، غفلت درباره آن پديده تلختر و نتائجش ساقط كنندهتر خواهد بود . روى همين اصل است كه تلخى غفلت از فناى تدريجى زندگى كه حتى يك ميلياردم ثانيهاش قابل بازگشت نيست ، فوق تصور ما درباره تلخىها است . همه ما اين جمله را بارها تكرار كردهايم كه آنچه كه قابل جبران است ، فوت شدن آن ، خيلى ناراحت كننده نيست . روى همين مسئله است كه تلخى گذشت لحظات عمر كه غير قابل بازگشت است ، براى كسيكه ارزش لحظات عمر را بداند ، طعم تلخى زهرى را دارد كه شكنجه آن از مرگ و فنا ناگوارتر است . افسوسى را كه در رباعى زير مىبينيد ، موجى از احساس درد سپرى شدن لحظات زندگى است كه بوسيله آگاهى خردمندانه ميتوانست كار ابديت را انجام بدهد كه گذشت و سپرى شدن آن ، معنائى نداشته باشد :
افسوس كه ايام جوانى بگذشت
سرمايه عمر جاودانى بگذشت
تشنه به كنار جوى چندان خفتم
كز جوى من آب زندگانى بگذشت