اختيار را انكار كردهاند و آنچه به نام آزادی پذيرفتهاند در حقيقت آزادینيست ، و برخی ديگر برعكس ، اصل آزادی را پذيرفته و قانونمندی تاريخ رانفی نمودهاند . اكثر جامعهشناسان اصل عليت و آزادی را غير قابل جمعدانسته و به عليت گراييده و آزادی را نفی كردهاند . هگل ، و به پيروی او ماركس ، طرفدار جبر تاريخ است . از نظر هگل وماركس آزادی جز آگاهی به ضرورت تاريخی نيست . در كتاب ماركس وماركسيسم از كتاب آنتی دورينگ تأليف انگلس نقل میكند كه : " هگل نخستين كسی بود كه رابطه آزادی و ضرورت را دقيقا نشان داد . ازنظر او ، آزادی همانا درك ضرورت است . ضرورت به همان اندازهنابيناست كه درك نشود . آزادی در استقلال رؤيايی نسبت به قوانين طبيعتنيست ، بلكه در شناخت اين قوانين و در امكان به كار انداختن اصولی آنهادر جهت مقاصد معينی است . اين مطلب چه در مورد قوانين طبيعت خارجی وچه در مورد قوانين حاكم بر وجود جسمی و روحی خود انسان صادق است " ( 1) . و نيز در آن كتاب پس از بحثی مختصر درباره اينكه انسان تحت شرايطخاص تاريخی و در جهتی كه آن شرايط تعيين كردهاند میتواند و میبايد اقدامكند ، میگويد : " در واقع شناخت اين دادهها عمل انسان را مؤثرتر خواهد ساخت . هراقدام در جهت مخالف اين دادهها به منزله واكنش پاورقی : . 1 ماركس و ماركسيسم . ص 249 ( ضميمه پنجم ) . |