پرورش افراد و جامعه بر اين اساس است كه لازمهاش پايهگذاری فرهنگینوين است كه فرهنگ بشری است نه فرهنگ ملی . اينكه اسلام فرهنگی بهجهان عرضه كرد كه امروز به نام " فرهنگ اسلامی " شناخته میشود ، نه ازآن جهت بود كه هر مذهبی كم و بيش با فرهنگ موجود مردم خود درمیآميزد ،از آن متأثر میشود و بيش و كم آن را تحت تأثير خود قرار میدهد ، بلكهاز آن جهت بود كه فرهنگ سازی در متن رسالتاين مذهب قرار گرفته است .رسالت اسلام بر تخليه انسانهاست از فرهنگهايی كه دارند و نبايد داشتهباشند و تحليه آنها به آنچه ندارند و بايد داشته باشند و تثبيت آنها درآنچه دارند و بايد هم داشته باشند . مذهبی كه كاری به فرهنگهای گوناگونملتها نداشته باشد و با همه فرهنگهای گوناگون سازگار باشد ، مذهبی استكه فقط به درد هفتهای يك نوبت در كليسا میخورد و بس . ثالثا ، مفاد آيه كريمه كه میفرمايد : " « انا خلقناكم من ذكر و انثی" اين نيست كه " ما شما را از دو جنس آفريديم " تا گفته شود در اينآيه اول تقسيمبندی بشری از نظر جنسيت مطرح شده و بیدرنگ تقسيم بندی ازنظر مليت ، و آنگاه نتيجه گرفته شود كه آيه میخواهد بفهماند همان طوركه اختلاف جنسيت امری طبيعی است و براساس آن بايد ايدئولوژيها مطرحشود نه بر نفی آن ، اختلاف در مليت نيز چنين است ! مفاد آيه اين استكه " ما شما را از مردی و زنی آفريديم " ، خواه مقصود اين باشد كهرابطه نسلی همه انسانها به يك مرد و يك زن منتهی میشود ( آدم وحوا ) وخواه مقصود اين باشد كه |