و از آن يك اصل كلی استفاده كنيم ، اما پيوند جداناشدنی اين سه آيه بهيكديگر مانع استفاده يك اصل كلی است . آنچه استفاده میشود اين است كهفرعون برتری جويی و تفرقهاندازی و استضعافگری و فرزندكشی میكرد ، در حالیكه در همان وقت اراده ما بر آن قرار داشت كه بر همان مردم تحقير شده ومظلوم و محروم منت نهيم و آنها را پيشوايان و وارثان قرار دهيم ، پس "الذين " در آيه اشاره به " معهود " است نه عام استغراقی . بعلاوه نكته ديگری در آيه هست و آن اينكه جمله " « و نجعلهم أئمة » .. . " . عطف شده بر جمله " « أن نمن ». . . " كه مفادش اين است :بر آنها منت نهيم و آنها را چنين و چنان قرار دهيم ، نفرموده است "بأن نجعلهم . . . " . كه مفادش اين بود : منتی كه بر آنها نهاديم عيناهمان اعطای امامت و وراثت بود چنانكه معمولا اين گونه تفسير میشود .مفاد اين است كه اراده ما اين بود كه بر آن مستضعفان از راه فرستادنپيامبر و كتاب آسمانی ( موسی و تورات ) و تعليم و تربيت دينی و توليداعتقاد توحيدی منت نهيم و آنها را اهل ايمان و صلاح قرار دهيم و در نتيجهآنها را امامان و وارثان زمين ( زمين خودشان ) قرار دهيم . پس آيهمیخواهد بگويد : " و نريد أن نمن علی الذين استضعفوا ( بموسی و الكتابالذی ننزله علی موسی ) و نجعلهم أئمة . . . " . عليهذا مفاد آيه استضعاف هر چند خاص است عينا مفاد آيه استخلاف است، يعنی مصداقی از مصاديق آن آيه را بيان میكند . قطع نظر از اينكه عطفجمله " « و نجعلهم أئمة ». . . " . بر جمله " « أن نمن »" چنين حكممیكند ، اساسا نمیتوان احتمال داد كه آيه میخواهد بگويد بنیاسرائيل بهدليل اينكه مستضعف بودند به امامت و وراثت |