میرسيدند ، خواه موسی به عنوان پيامبر ظهور میكرد و خواه نمیكرد ، خواهتعاليم آسمانی موسی آمده بود و خواه نيامده بود ، خواه آنها به آن تعاليمآسمانی گرويده بودند و خواه نگرويده بودند . ممكن است طرفداران نظريه ماديت تاريخ از نظر اسلام ، مطلب ديگری مطرحكنند و آن اينكه فرهنگ اسلامی از نظر روح و معنی ، يا فرهنگ طبقهمستضعف است و يا فرهنگ طبقه استضعافگر و يا فرهنگ جامع . اگر فرهنگاسلامی فرهنگ طبقه مستضعف است پس ناچار بايد رنگ طبقه خودش را داشتهباشد ، مخاطبش ، رسالتش ، جهتگيریاش همه بر محور مستضعف دور بزند .و اگر فرهنگ اسلامی فرهنگ طبقه استضعافگر باشد آنچنانكه ضداسلامها مدعیهستند ، علاوه بر آنكه رنگ طبقاتی خواهد داشت و بر محور يك طبقه خواهدگشت فرهنگی ارتجاعی و ضد بشری خواهد بود و بالضروره خدايی نخواهد بود .هيچ مسلمانی چنين نظريهای را نمیپذيرد و بعلاوه سراپای اين فرهنگ برخلافآن شهادت میدهد . باقی میماند كه بگوييم فرهنگ اسلامی فرهنگ جامع است. فرهنگ جامع يعنی فرهنگ بیطرف ، فرهنگ بیتفاوت ، فرهنگ بیمسؤوليت، فرهنگ نامتعهد ، فرهنگ اعتزالی كه میخواهد كار خدا را به خدا و كارقيصر را به قيصر واگذارد ، فرهنگی كه میخواهد ميان آب و آتش ، ميانمظلوم و ظالم ، ميان استثمارگر و استثمار شده آشتی دهد و همه را زير يكسقف گرد آورد ، فرهنگی كه شعارش اين است كه نه سيخ بسوزد و نه كباب .چنين فرهنگی نيز عملا يك فرهنگ محافظه كارانه و به سود طبقه استضعافگر واستيثارگر و استثمارگر است . همان طور كه |