چگونگی توليد و پرورش بچهاش ، يا غرايزش ، يا مهاجرتش يا جفتگيريهايش . ولی بنابر نظريه تبدل و تكامل انواع ، علاوه بر قوانين ويژه هر نوع دردايره نوعيتش ، يك سلسله قوانين ديگر وجود دارد كه به تبدل و تكاملانواع و انتقال نوع پستتر به نوع عاليتر مربوط میشود . اين قوانين استكه شكل فلسفی پيدا میكند ، و احيانا فلسفه تكامل ناميده میشود نه علمزيستشناسی . جامعه نيز به حكم اينكه يك موجود زنده است ، دو گونه قوانين دارد :قوانين زيستی و قوانين تكاملی ، آنچه به علل پيدايش تمدنها و علل انحطاطآنها و شرايط حيات اجتماعی و قوانين كلی حاكم بر همه جامعهها در همهاطوار و تحولات مربوط میشود ما آنها را قوانين " بودن " جامعهها اصطلاحمیكنيم ، و آنچه به علل ارتقای جامعهها از دورهای به دورهای و از نظامیبه نظامی مربوط میشود ما آنها را قوانين " شدن " جامعهها اصطلاح میكنيم. بعدا كه هر دو نوع مسائل را مطرح میكنيم ، تفاوت آنها بهتر روشنمیگردد . پس علم تاريخ در معنی سوم ، علم تكامل جامعههاست از مرحلهای بهمرحلهای نه علم زيست آنها در يك مرحله خاص و يا در همه مراحل . مابرای اينكه اين مسائل با مسائلی كه آنها را " تاريخ علمی " ناميديماشتباه نشود ، اينها را " فلسفه تاريخ " اصطلاح میكنيم . غالبا ميانمسائل مربوط به تاريخ علمی كه به حركات غيرتكاملی جامعه مربوط میشود بامسائل مربوط به فلسفه تاريخ كه به حركات تكاملی جامعه مربوط میشود ،تفكيك نمیشود و همين جهت اشتباهاتی توليد میكند . |