را تعيين میكند و گاهی به عكس ، گاهی جنبش انقلابی تئوری انقلابیمیآفريند و گاهی به عكس ، گاهی سياست ، فرهنگ ، زور ، مذهب و امثالاينها بنياد اقتصادی جامعه را دگرگون میكند و گاهی به عكس ، پس گاهیماده تعيين كننده روح است و گاهی به عكس ، گاهی وجود اجتماعی شعوراجتماعی را تعيين میكند و گاهی به عكس . حقيقت اين است كه آنچه آقای مائو تحت عنوان " جابجا شدن جهت عمدهتضادها " میگويد توجيه مائوئيسم است كه عملا بر ضد ماترياليسم تاريخیماركسيستی از آب درآمد نه توجيه ماترياليسم تاريخی ماركسيستی ، هر چندبه ظاهر اينچنين وانمود میكند . مائو عملا نشان داد كه او نيز مانند خودماركس هوشمندتر از آن است كه هميشه ماركسيست باشد . انقلاب چين كه وسيله مائو رهبری شد عملا سوسياليسم علمی و ماترياليسمتاريخی و بالنتيجه ماركسيسم را نقض كرد . چين به رهبری مائو با يكانقلاب كشاورزی رژيم فئوداليسم كهن چين را واژگون كرد و رژيم سوسياليسمرا به جای آن برقرار كرد ، و حال آنكه براساس سوسياليسم علمی وماترياليسم تاريخی ، كشوری كه مرحله فئوداليسم را طی كند بايد به مرحلهصنعتی و كاپيتاليسم تغيير مرحله دهد و از مرحله صنعتی ، آنگاه كه به اوجخود رسيد ، به سوی سوسياليسم گام بردارد . بنابر ماترياليسم تاريخیهمانطوری كه جنين در رحم نمیتواند دو منزل يكی كند ، جامعه نيز نمیتواندبدون عبور از مراحل منظم متوالی به مرحله نهايی برسد . اما آقای مائو عملانشان داد كه از آن ماماهايی است كه میتواند جنين |