يعنی مايه ضد تواضع و فروتنی و سلم است كه پيامبران بدان میخوانند : « ان الانسان ليطغی ان راه استغنی »( 1 ) . انسان هنگامی كه خود را بینياز و ثروتمند احساس میكند طاغی میگردد . و باز میبينيم قرآن برای اينكه اثر سوء " مالكيت " و " داشتن " را روشن كند داستان قارون را مطرح میكند . قارون سبطی بود نه قطبی ، يعنی از قوم موسی بود و از همان مستضعفان بود كه فرعون آنها را به استضعاف گرفته بود . در عين حال همين فرد استضعاف شده هنگامی كه به دلايلی ثروتمندی بزرگ میشود ، بر قوم خودش كه همان مستضعفان بودند برمیشورد و طغيان میكند . قرآن میگويد : « ان قارون كان من قوم موسی فبغی عليهم »( 2 ) . همانا قارون فردی از افراد قوم موسی بود و بر قوم خود ( كه مستضعفان بنیاسرائيل بودند ) برشوريد . آيا اين خود روشن نمیكند كه جبههگيری پيامبران عليه طغيان ، در حقيقت جبههگيری عليه " داشتنها " و عليه داراييها و عليه دارهاست ؟ قرآن در برخی آيات خود تصريح میكند كه سردمداران مخالفان پيامبران ، طبقه " مترفين " يعنی غرقه شدگان در تنعم و به اصطلاح " تنعم زدگان " تاريخ بودهاند . در سوره سبا آيه 34 پاورقی : |