ممكن است توسط توالی ديگری كه از نظر ما نامربوط است قطع يا منحرفگردد ؟ " ( 1 ) . پاسخ اين اشكال بستگی دارد به اينكه جامعه و تاريخ ، طبيعت جهتداریداشته باشد يا نداشته باشد . اگر تاريخ از طبيعتی جهتدار برخوردار باشد، نقش حوادث جزئی ناچيز خواهد بود ، يعنی حوادث جزئی هر چند مهرهها راعوض میكند ، در مسير كلی تاريخ تأثيری ندارد ، حداكثر اين است كه جريانرا تند يا كند میكند . اما اگر تاريخ فاقد طبيعت و شخصيت و راه تعيينشده از ناحيه آن طبيعت و شخصيت باشد ، البته تاريخ مسير معين و مشخصنخواهد داشت و فاقد كليت خواهد بود و غير قابل پيش بينی . از نظر ما كه برای تاريخ ، طبيعت و شخصيت قائليم و اين شخصيت وطبيعت محصول تركيب شخصيتهای فردی انسانهاست كه بالفطره تكامل جومیباشند ، نقش حوادث تصادفی به كليت و ضرورت تاريخ زيان نمیرساند .منتسكيو سخنی زيبا درباره نقش تصادف دارد كه قسمتی از آن را قبلا نقلكرديم ، میگويد : " اگر تصادف يك نبرد ، يعنی علتی خاص ، دولتی را واژگون كرده باشديقينا علتی كلی در كار بوده كه موجب گرديده است تا دولت مذكور بهدنبال يك نبرد از پا درآيد " ( 2 ) . و هم او میگويد : پاورقی : . 1 همان مأخذ ، ص . 146 . 2 مراحل اساسی انديشه در جامعهشناسی ، ص . 27 |