اجباری بودن ، مستلزم عمومی بودن و همگانی بودن است . ولی اگر نظريه سوم را بپذيريم ، هم فرد را اصيل بدانيم و هم جامعه راهر چند جامعه نيرويی دارد غالب بر نيروی افراد ، مستلزم مجبور بودنافراد در مسائل انسانی و امور اجتماعی نيست . جبر دوركهايمی ناشی از آناست كه از اصالت فطرت انسانی كه ناشی از تكامل جوهری انسان در متنطبيعت است غفلت شده است . اين فطرت به انسان نوعی حريت و امكان وآزادی میدهد كه او را بر عصيان در برابر تحميلات اجتماع توانا میسازد .اين است كه در رابطه فرد و جامعه نوعی [ ( امير بين الامرين " حكمفرماست . قرآن كريم در عين اينكه برای جامعه ، طبيعت و شخصيت و عينيت و نيروو حيات و مرگ و اجل و وجدان و طاعت و عصيان قائل است ، صريحا فرد رااز نظر امكان سرپيچی از فرمان جامعه توانا میداند . تكيه قرآن بر آن چيزیاست كه آن را " فطره الله " مینامد و میخواند . در سوره نساء آيه 97درباره گروهی كه خود را [ ( مستضعفين " و ناتوانان در جامعه مكهمیناميدند و استضعاف خود را عذری برای ترك مسؤوليتهای فطری خودمیشمردند ، و در واقع ، خود را در برابر جامعه خود مجبور قلمداد میكردندمیفرمايد به هيچ وجه عذر آنها پذيرفته نيست ، زيرا حداقل امكان مهاجرتاز آن جو اجتماعی و رساندن خود به جو اجتماعی ديگر بود . و يا در جای ديگر میگويد : " « يا أيها الذين آمنوا عليكم أنفسكم لا يضركم من ضل اذا اهتديتم »"( 1 ) . پاورقی : . 1 مائده / . 105 |