جو اجتماعی و روح جمعی به وقوع گناهی خشنود میگردد و آهنگ آن گناه را مینمايد و يك فرد از افراد اجتماع كه خشنودیاش جزيی از خشنودی جمع و تصميمش جزيی از تصميم جمع است ، مرتكب آن گناه میشود ، و در اينجاست كه گناه فرد گناه جمع است . سخن نهجالبلاغه كه ضمنا اشاره به مفاد آيه قرآن است ، ناظر به چنين حقيقتی است نه به خشنودی و خشم محض كه به هيچ وجه شركت در تصميم و عمل شخص مباشر گناه محسوب نشود . در قرآن احيانا كار يك نسل را به نسلهای بعدی نسبت میدهد ، آنچنانكه اعمال گذشته قوم بنیاسرائيل را به مردم زمان پيغمبر نسبت میدهد و میگويد اينها به موجب اينكه پيامبران را به ناحق میكشند استحقاق ذلت و مسكنت دارند . اين از آن جهت است كه اينها از نظر قرآن ادامه و امتداد همانها بلكه از نظر روح جمعی عين آنها هستند كه هنوز هم ادامه دارند . اينكه میگويند : " بشريت از مردگان بيشتر تشكيل شده تا از زندگان " ( 1 ) يعنی در بشريت هر زمانی مردگان و گذشتگان در تشكيل عناصر آن بيشتر سهيماند تا زندگان ، يا میگويند : " مردگان بيش از پيش بر زندگان حكومت میكنند " ( 2 ) ناظر به همين معنی است . در تفسيرالميزان ، پس از بحثی درباره اينكه اگر جامعهای دارای روح واحد و تفكر اجتماعی واحد شد حكم يك فرد انسان را پيدا میكند و افرادش همانند قوا و اعضای انسان میگردند كه ذاتا و فعلا در شخصيت انسان مستهلك میباشند و لذت و دردشان عين پاورقی : |