كه به انسانيت مربوط میشود ، در پرتو روح جمعی پيدا میشود و اين روحجمعی است كه اين ظرف خالی را پر میكند و اين شخص را به صورت شخصيتدرمیآورد . روح جمعی همواره با انسان بوده و با آثار و تجليات خود ازاخلاق ، مذهب ، علم ، فلسفه و هنر هميشه خواهد بود . تأثير و تأثرها وفعل و انفعالهای روحی و فرهنگی افراد در يكديگر به واسطه روح جمعی و درپرتو روح جمعی پيدا میشود نه مقدم بر آن و در مرحله پيش از آن ، و درحقيقت جامعهشناسی انسان مقدم بر روانشناسی اوست . برخلاف نظريه قبل كهبرای انسان در مرحله قبل از وجود اجتماعی ، روانشناسی قائل است وجامعهشناسی او را در مرحله و مرتبه بعد از روانشناسی او میداند ، مطابقاين نظريه اگر انسان وجود اجتماعی نمیداشت و اگر جامعهشناسی نمیداشت ،روان انسانی فردی و روانشناسی فردی نداشت . نظريه اول يك نظريه اصالةالفردی محض است ، زيرا مطابق اين نظريهجامعه نه وجود حقيقی دارد و نه قانون و سنت و نه سرنوشت و نه شناخت ،تنها افرادند كه وجود عينی دارند و موضوع شناخت قرار میگيرند ، سرنوشتهر فرد مستقل از سرنوشت افراد ديگر است . نظريه دوم نيز اصالةالفردی است ، برای جامعه به عنوان يك كل و برایتركيب افراد به عنوان يك تركيب واقعی ، اصالت و عينيت قائل نيست ،ولی اين نظريه رابطه افراد را نوعی رابطه اصيل و عينی شبيه رابطه فيزيكیمیداند . مطابق اين نظريه جامعه در عين اينكه وجود مستقل از افراد نداردو تنها افرادند كه وجود عينی و حقيقی دارند ، ولی نظر به اينكه افراد واجزای جامعه مانند اجزای |