جهتگيری اجتماعیاش بايد جستجو كرد . اين روشنفكران به وضوح مشاهدهكردهاند كه در تفسير تاريخی قرآن از نهضتهای پيامبران ، يك جهتگيرینيرومند از ناحيه آنها به سود مستضعفين مشاهده میشود ، و از طرف ديگر ،اصل " تطابق ميان جهت گيری و خاستگاه " و به تعبير ديگر اصل " تطابقميان پايگاه اجتماعی و پايگاه اعتقادی و عملی " كه اصلی ماركسيستی است، از نظر اين روشنفكران خدشه ناپذير تلقی میشده و نمیتوانستهاند خلاف آنرا تصور كنند ، در مجموع چنين به نتيجهگيری پرداختهاند كه چون قرآنجهتگيری نهضتهای مقدس و پيش برنده را به وضوح به سود مستضعفين و درجهت تأمين حقوق و آزاديهای آنها میداند ، پس از نظر قرآن خاستگاه همهنهضتهای مقدس و پيش برنده ، طبقه محروم و غارت شده و مستضعف بودهاست ، پس از نظر قرآن ، تاريخ هويت مادی و اقتصادی دارد و اقتصاد "زيربنا " است . از آنچه تاكنون گفتهايم روشن شد كه نظر به اينكه قرآن به اصل فطرتقائل است و به منطقی حاكم بر زندگی انسان قائل است كه منطق فطرتناميده میشود و نقطه مقا بل منطق منفعت است كه منطق انسان منحط حيوانصفت است ، لهذا اسلام اصل " تطابق خاستگاه و جهتگيری " و يا " تطابقپايگاه اجتماعی و پايگاه اعتقادی " را نمیپذيرد و آن را اصلی غير انسانیمیشمارد ، يعنی اين تطابق در انسانهای به انسانيت نرسيده و تعليم وتربيت انسانی نيافته مصداق دارد كه منطقشان منطق منفعت است نه درانسانهای تعليم و تربيت يافته و به انسانيت رسيده كه منطقشان منطقفطرت است . گذشته از اينها اين تعبير كه میگوييم اسلام جهتگيریاش به |