در اينجا بگو حق با اين هست يا نيست . حالا اگر يك مورد استثنايی باشدمطلب ديگری است ولی به طور كلی قضاوتهای پيغمبر بر اساس ظاهر استهمان طوری كه ديگران قضاوت میكنند منتها در سطح خيلی بهتر و بالاتر .خودش هم فرمود من مأمورم كه به ظاهر حكم كنم يعنی مدعی و منكری پيدامیشوند و مثلا مدعی دو تا شاهد عادل دارد . پيغمبر بر اساس همين مدركحكم میكند . اين ، حكمی است كه پيغمبر كرده [ نه اينكه به او وحی شدهباشد ] . در شأن سوم هم پيغمبر به موجب اينكه سائس و رهبر اجتماع است ، اگرفرمانی بدهد غير از فرمانی است كه طی آن وحی خدا را ابلاغ میكند . خدا بهاو اختيار چنين رهبری را داده و اين حق را به او واگذار كرده است . اوهم به حكم اينكه رهبر است كار میكند و لهذا احيانا مشورت مینمايد . مامیبينيم در جنگهای احد ، بدر و در خيلی جاهای ديگر پيغمبر اكرم بااصحابش مشورت كرد . در حكم خدا نمیشود مشورت كرد . آيا هيچگاه پيغمبربا اصحابش مشورت كرد كه نماز مغرب را اينطور بخوانيم يا آنطور ؟ بلكهمسائلی پيش میآمد كه وقتی درباره آنها با او سخن میگفتند ، میفرمود اينمسائل به من مربوط نيست ، من جانب الله چنين است و غير از اين همنمیتواند باشد . ولی در اينگونه مسائل [ يعنی در غير حكم خدا ] احياناپيغمبر مشورت میكند و از ديگران نظر میخواهد . پس اگر در موردی پيغمبراكرم فرمان داد چنين بكنيد ، اين ، به حكم اختياری است كه خدا به اوداده است . اگر هم در يك مورد بالخصوص وحيی شده باشد ، يك امراستثنايی است و جنبه استثنايی دارد نه اينكه در تمام كارها و جزئياتی كهپيغمبر به عنوان رئيس اجتماع در اداره اجتماع انجام میداد ، به او وحیمیشد كه |